عاشقانه
دلخوشـم بـا روزهـای رفتـه و طـوفـانی ام
قصــه هــا دارد نـگاهِ ابـری و بــارانی ام
در خودم این روزها غـرقم چنـان گرداب ها
در خـودم ایـن روزهـا، سرگرمِ سرگردانی ام
تختِ جمشیدم ، برای خود شکوهی داشتم
بـاز هـم دارم تمـاشـا، بـا هـمه ویـرانی ام
مثـلِ شیری در قفـس افتـاده ام، امـا هنوز
خـوب از یـادم نـرفتـه، عـادتِ سلطـانی ام
مَـرد می فهمـد اگـر مـردانـه احساسم کند
نَقـلِ دردی کـهنـه را از گـریـه ی پنهانی ام
قصــه هــا دارد نـگاهِ ابـری و بــارانی ام
در خودم این روزها غـرقم چنـان گرداب ها
در خـودم ایـن روزهـا، سرگرمِ سرگردانی ام
تختِ جمشیدم ، برای خود شکوهی داشتم
بـاز هـم دارم تمـاشـا، بـا هـمه ویـرانی ام
مثـلِ شیری در قفـس افتـاده ام، امـا هنوز
خـوب از یـادم نـرفتـه، عـادتِ سلطـانی ام
مَـرد می فهمـد اگـر مـردانـه احساسم کند
نَقـلِ دردی کـهنـه را از گـریـه ی پنهانی ام
۸.۲k
۱۸ آبان ۱۴۰۱