نجوای عشق پارت ۷۲
بعد گوشیمو گذاشت کنار بعد بیشتر بهم نزدیک شد دستشو برد زیر کمرم و کمرمو گرفت و سرشو برد زیر گردنم و گردنمو میبوسید کوک:آه این بوی عطرت هر وقت بیهوش میکنم دیوونه میشم خیلی دیوونه کنندس این عطر فقط مال منه گردنمو میبوسید و مک میزدو بو میکرد گوشه لباسم افتاده بود و شونم معلوم بود رفت پایین تر از گردنم سمت شونم یه دستشو کشید رو شونم انگوشتشو کشید بعد لبشو گذاشت روش منم قلقلکم میومد من:نکن😂 کوک:قلقلکت میاد من:آره بیشتر میکرد من:میگم نکن 😂 جونگ کوکم با خنده من میخندید بعد ول چونمو گرفت و سرمو گرفت روبه صورتش و انگوشتشو رو لبام میکشید و نگاه میکرد منم به لبای اون نگاه میکردم کوک:خوشگل ترین لب دنیا مال تو(عررررر😍) بعد صورتشو نزدیک لبام کرد و دستشو کشید برد گذاشت رو گردنم و لباشو گذاشت رو لبامو لبامو مک زد بعد جدا شد منم با سرعت رفتم رو پاش دستمو دور گردنش حلقه کردم کامل رو پاش نبودم پامو از رو پاش انداختم اونور و خودمو خم کردم اونم دستشو دور کمرم و لبامو با سرعت گذاشتم رو لباش و لباشو مک میزدم دستمو رو گردن و پایین گردنش میکشیدم و لباشو مک میزدم و میخوردم اونم همراهی میکرد و لبامو گاز میگرفت و میخورد تند تند سرعتی(شبی فیلم هندیا😂😂🤣💋💋) خیلی وحشیانه جونگ کوک زبونشو تو دهنم میچرخوند و زبون خودمو میگرفتو میخورد (عزیزانم نفس🙆♀️💏😐😂😂😂منم دلم خواست 😭😂 نویسنده هم هوس کرد☺😂)
خدا:نویسنده چرا اینا نمیمیرن
نویسنده:چون عادت کردن
خدا:میشه یعنی
شیطان:میشه حرف نزنید
نویسنده(یه چک در گوش شیطان😐): به توچه
شیطان:دست رو من بلند میکنی
نویسنده:آره چیه فکر کردی ازت میترسم😐
شیطان:حالا شب بهتون نشون میدم اگه اجنه ننداختم به جونت
نویسنده:خفه شو هیچ پوخی نیستی😏😂
شیطان:میبینی ممننننن😭😭😭😭
خدا:🙄
نویسنده:😶 (بریم سراغ ادامه)
همونجوری که بودیم نفس هم میگیرفتیم بعد لبامو از رو لباش برداشتم لبامونو انقدر خیس شده بود قشنگ تحریک کننده بود و همون باعث میشد ادامه بدیم لبامو برداشتم بعد جونگ کوک همونجوری که بود لپمو گونمو با گردنمو میبوسید بعد لپشو چسبوند رو لپم پیشونیمونو لپمونو و دماغمونو به هم میمالیدیم (خیلی هات شد نه😈😂مثبت ۱۶ بود😐😂) و بعد لبامونو میزدیم به هم نفس نفس میزدیم هم من هم جونگ کوک (فکر کردید تموم شد😈😁ادامه بوس میخوام بکشمتون تو این پارت و پارت بعد یوهاهاهاهاهاهاهاهاها😈👿)
دوباره لبامونو گذاشتیم رو لبا هم این دفع یواش تر و آروم تر ولی باز همون روند قبلی بدنمو به بدنش میزدم اونم دستشو برد رو گردنم و دستشو زد وسط سینم (متاسفانه لباس نایکا جر نمیخوره😑😂😂🤣😂شعتتت چرا دکمه دار نکردم🙂😂با قیچی پارش میکنه😈😂)
خدا:نویسنده چرا اینا نمیمیرن
نویسنده:چون عادت کردن
خدا:میشه یعنی
شیطان:میشه حرف نزنید
نویسنده(یه چک در گوش شیطان😐): به توچه
شیطان:دست رو من بلند میکنی
نویسنده:آره چیه فکر کردی ازت میترسم😐
شیطان:حالا شب بهتون نشون میدم اگه اجنه ننداختم به جونت
نویسنده:خفه شو هیچ پوخی نیستی😏😂
شیطان:میبینی ممننننن😭😭😭😭
خدا:🙄
نویسنده:😶 (بریم سراغ ادامه)
همونجوری که بودیم نفس هم میگیرفتیم بعد لبامو از رو لباش برداشتم لبامونو انقدر خیس شده بود قشنگ تحریک کننده بود و همون باعث میشد ادامه بدیم لبامو برداشتم بعد جونگ کوک همونجوری که بود لپمو گونمو با گردنمو میبوسید بعد لپشو چسبوند رو لپم پیشونیمونو لپمونو و دماغمونو به هم میمالیدیم (خیلی هات شد نه😈😂مثبت ۱۶ بود😐😂) و بعد لبامونو میزدیم به هم نفس نفس میزدیم هم من هم جونگ کوک (فکر کردید تموم شد😈😁ادامه بوس میخوام بکشمتون تو این پارت و پارت بعد یوهاهاهاهاهاهاهاهاها😈👿)
دوباره لبامونو گذاشتیم رو لبا هم این دفع یواش تر و آروم تر ولی باز همون روند قبلی بدنمو به بدنش میزدم اونم دستشو برد رو گردنم و دستشو زد وسط سینم (متاسفانه لباس نایکا جر نمیخوره😑😂😂🤣😂شعتتت چرا دکمه دار نکردم🙂😂با قیچی پارش میکنه😈😂)
۳۲.۱k
۲۸ اسفند ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.