ماه عشق پارت ۱۸
#مایا
سرم پایین بود و جونگ کوک منو به دیوار چسبونده بود کوک:مایا منو نگاه کن خودش چونمو گرفت سرمو آورد بالا کوک:مایا من نمیزارم مال کسه دیگه ای بشی چون میدونی خودمو میکشم چون همینجوریشم وقتی نمیبینمت حالم بد میشه اون سه سالم به زور تحمل کردم پس کاری نکن این قلب من وایسه نکن باشه نکن قول بده حتی اگه پای جون منم وسط بود کاری نکنی من:ولی جونت برام مهمه کوک:ولی بازم هیچ گاری نمیکنی قول بده کاری نمیکنی من:باشه کاری نمیکنم کوک:حالا بگو ببینم من:چی کوک:چند تا منو دوست داری من:خیلی کوک:چندتا من:شمردنی نیست چون بی اندازس کوک:منم اندازه یه کهکشان دوست دارم بعد اومد جلو بغلم کردم منم دستمو دور گردنش حلقه کردم اونم دستاشو دور کمرم حلقه کرد و کمرمو میمالید و سرشو برده بود سمت گردنم به دیوار چسبیده بودم که سرشو آورد بیرون و خودشو بهم چسبوند به اندازه دو تا پارچه باهم فاصله ای نداشتیم بعد لباسو گذاشت رو لبام و لبامو مک زد تند تند و یکمم آروم زبونشو تو دهنم میچرخوند منم زبونمو تو دهن اون میچرخوندم برای اینکه نفس بکشیم لباشو برمیداشت و پیشونیشو میزاشت رو لبام به نفس نفس زدن افتادیم و میخندیدیم من:نفس بالا نمیاد دیگه کوک:من که هیچی نمونده برام اصلا یادمون رفت نفس هم داریم اکسیژن بهمون میرسه یا نه من:خوب شد نمردیم کوک:آره زدیم زیر خنده من:هعی مگه تو نمیخوای بری باشگاه کوک:چرا میریم من:بریم دیگه کوک:بریم از هم کلا جدا شدیم رفتیم ساکمو برداشتم گذاشتم کنار تو ماشین و رفتیم تو ماشین نشستیم و رفتیم تو راه دستمو گرفت انگوشتاشو تو انگوشتام چفت کرد و گذاشت رو پا خودش و رفتیم سمت باشگاه من:کسی که نیست کوک:نه ولی باید به پسرا بگی که برگشتی قطعا دلشون برات تنگ شده من:اوهوم رفتیم تو باشگاه من:لباسام مناسبه کوک:آره خیلی ساکت بود و هیشکی نبود بگم کلاغم پر نمیزد انقدر خالی بود من یه عطسه کردم صدا عطسم اکو شد کوک:آفیت باشه من:ممنون چرا انقدر خالی کوک:خوب اینجا مخصوص خودمه(من جوووونننن) من:اوه کوک:خوب بریم من:بریم رفتیم تو قشنگ تو سالن دستمو گرفت برد کوک:ببینم تو که کاراته بلدی من:آره بلدم کوک:پس بیا یکم باهم مبارزه کنیم ببینم چقدر بلدی من:میزنمتا😌 کوک:اوههه چه خشن یعنی میخوای بگی کاراتت از من بهتره من:آرررهه کوک:ببینیمو تعریف کنیم من:ببینیم کوک:برو دو تا لباس دارم مخصوصش بریم بپوشیم من:اوکی بریم دفعه اول زدمش زمین دفعه دوم دفعه سوم خوابوندمش اصلا نابود شد رو زمین افتاده بود کوک:آخخخ تسلیم شدم من:واقعا هیچی نگفت رفتم جلو رو به روش یهو چشماشو باز کرد کوک:فکر کردی گرفت کوبیدم رو زمین بعد اومد روم افتاد من:آخخخ کمرم پوکید کوک:چی شد دختر خانوم فکر کردی الان بردی نخیر من خودم خودمو انداختم
سرم پایین بود و جونگ کوک منو به دیوار چسبونده بود کوک:مایا منو نگاه کن خودش چونمو گرفت سرمو آورد بالا کوک:مایا من نمیزارم مال کسه دیگه ای بشی چون میدونی خودمو میکشم چون همینجوریشم وقتی نمیبینمت حالم بد میشه اون سه سالم به زور تحمل کردم پس کاری نکن این قلب من وایسه نکن باشه نکن قول بده حتی اگه پای جون منم وسط بود کاری نکنی من:ولی جونت برام مهمه کوک:ولی بازم هیچ گاری نمیکنی قول بده کاری نمیکنی من:باشه کاری نمیکنم کوک:حالا بگو ببینم من:چی کوک:چند تا منو دوست داری من:خیلی کوک:چندتا من:شمردنی نیست چون بی اندازس کوک:منم اندازه یه کهکشان دوست دارم بعد اومد جلو بغلم کردم منم دستمو دور گردنش حلقه کردم اونم دستاشو دور کمرم حلقه کرد و کمرمو میمالید و سرشو برده بود سمت گردنم به دیوار چسبیده بودم که سرشو آورد بیرون و خودشو بهم چسبوند به اندازه دو تا پارچه باهم فاصله ای نداشتیم بعد لباسو گذاشت رو لبام و لبامو مک زد تند تند و یکمم آروم زبونشو تو دهنم میچرخوند منم زبونمو تو دهن اون میچرخوندم برای اینکه نفس بکشیم لباشو برمیداشت و پیشونیشو میزاشت رو لبام به نفس نفس زدن افتادیم و میخندیدیم من:نفس بالا نمیاد دیگه کوک:من که هیچی نمونده برام اصلا یادمون رفت نفس هم داریم اکسیژن بهمون میرسه یا نه من:خوب شد نمردیم کوک:آره زدیم زیر خنده من:هعی مگه تو نمیخوای بری باشگاه کوک:چرا میریم من:بریم دیگه کوک:بریم از هم کلا جدا شدیم رفتیم ساکمو برداشتم گذاشتم کنار تو ماشین و رفتیم تو ماشین نشستیم و رفتیم تو راه دستمو گرفت انگوشتاشو تو انگوشتام چفت کرد و گذاشت رو پا خودش و رفتیم سمت باشگاه من:کسی که نیست کوک:نه ولی باید به پسرا بگی که برگشتی قطعا دلشون برات تنگ شده من:اوهوم رفتیم تو باشگاه من:لباسام مناسبه کوک:آره خیلی ساکت بود و هیشکی نبود بگم کلاغم پر نمیزد انقدر خالی بود من یه عطسه کردم صدا عطسم اکو شد کوک:آفیت باشه من:ممنون چرا انقدر خالی کوک:خوب اینجا مخصوص خودمه(من جوووونننن) من:اوه کوک:خوب بریم من:بریم رفتیم تو قشنگ تو سالن دستمو گرفت برد کوک:ببینم تو که کاراته بلدی من:آره بلدم کوک:پس بیا یکم باهم مبارزه کنیم ببینم چقدر بلدی من:میزنمتا😌 کوک:اوههه چه خشن یعنی میخوای بگی کاراتت از من بهتره من:آرررهه کوک:ببینیمو تعریف کنیم من:ببینیم کوک:برو دو تا لباس دارم مخصوصش بریم بپوشیم من:اوکی بریم دفعه اول زدمش زمین دفعه دوم دفعه سوم خوابوندمش اصلا نابود شد رو زمین افتاده بود کوک:آخخخ تسلیم شدم من:واقعا هیچی نگفت رفتم جلو رو به روش یهو چشماشو باز کرد کوک:فکر کردی گرفت کوبیدم رو زمین بعد اومد روم افتاد من:آخخخ کمرم پوکید کوک:چی شد دختر خانوم فکر کردی الان بردی نخیر من خودم خودمو انداختم
۶.۴k
۲۲ بهمن ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.