و هنوز هم عشق یعنی تو.
و هنوز هم عشق یعنی تو.
که نیستی اما همهجای شهر عطر تو پیچیده.
هنوز میشود تورا در تمام کوچهها نفس کشید.
همهی پنجرهها هنوز هم تورا با من در یک قاب میبینند.
هنوز هم آخر شب ها با نور موبایلی که بین پاهایمان گذاشته ایم و از پایین به پیشانیهای به هم چسبیدهمان میتابد، نفسم را در دستان کوچکت میگیری.
هنوز هم روی دیوار کافه آخرین تاریخِ
باهم بودنمان را تو مینویسی.
هنوز هم کافهچیِ عاشق برایمان دو فنجان قهوه با دو برش کیک می آورد.
برای من که نه،
برای شهر...، کوچه،
و کافهچی هم که شده برگرد.
که نیستی اما همهجای شهر عطر تو پیچیده.
هنوز میشود تورا در تمام کوچهها نفس کشید.
همهی پنجرهها هنوز هم تورا با من در یک قاب میبینند.
هنوز هم آخر شب ها با نور موبایلی که بین پاهایمان گذاشته ایم و از پایین به پیشانیهای به هم چسبیدهمان میتابد، نفسم را در دستان کوچکت میگیری.
هنوز هم روی دیوار کافه آخرین تاریخِ
باهم بودنمان را تو مینویسی.
هنوز هم کافهچیِ عاشق برایمان دو فنجان قهوه با دو برش کیک می آورد.
برای من که نه،
برای شهر...، کوچه،
و کافهچی هم که شده برگرد.
۳.۷k
۱۵ فروردین ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.