خان زاده پارت ۱۱
#رها
بعد از رفتن اون پسر زشته دور اتاق میچرخیدم که یکی در زد
_ بله
اومد تو ی خانم مسن خوش پوش
♤ سلام دختر نازم
اخی چه خانم خوش اخلاقی
_ سلام
♤ آقا به من دستور دادن به شما لباس بدم این لباس ها مناسب نیس
ی نگاه به خودم کردم راست میگفت
♤ بیا دخترم لباس یکی از بچه هاست
ازش گرفتم: ممنون
♤ خواهش میکنم دختر نازم من میرم راحت باش این اتاق دوربین نداره برعکس بقیه اتاق ها
وا یعنی اینا تو هر اتاقشون دوربین میزارن
♤ به کسی نگی قضیه دوربین ها رو
_ چشم
♤ چشمت بی بلا مادر
اون خانومه رفت لباسانو در اوردم و لباس های که اون خانومه واسم اورد رو تنم کردم یخورده واسم گشاد بود ولی بهتر از این بود
نشستم رو تخت انگار این پسره کیف منو از اونجا نیاورده من الان دیگه گوشی ندارم
#طاها
- حالت بهتره آرسام
÷ نمیدونم چی شد یادم نمیاد
خوبه پس یادش نمیاد وگرنه اون دختره بیچاره بود
- از مستی حالت بد شده خوردی زمین فکر کنم
÷ آخرین چیزی که یادم میاد اینکه من اون دختر رو به تو باختم ولی ما اومدیم عمارت بقیشو یادم نمیاد
بابا ی نگاهی به من کرد
سرشو برگردوند: راستش اون دختر الان تو عمارت منه
÷ مهم نیس من زیر قولم نمیزنم
ای پست فطرت آشغال سر اون دختر معامله میکنی بعد میگی زیر قولم نمیزنم چه اشغالی هستی تو دیگه
& خب من میرم یخورده کار دارم
÷ ممنون که اومدی
سر تکون دادم و از بیمارستان زدم بیرون
نشستم تو ماشین و راه افتادم بین راه سیگارمو روشن کردم و کشیدم
بعد از چند مین رسیدم عمارت مش عباس دم در بود
پیاده شدم
_ مش عباس
■ سلام آقا اومدید
_ ی بار دیگه به من بگی آقا تبیهت میکنم اسم من طاهاس
■ چشم اق یعنی طاها
_ باریکلا بیا این سویچ رو بگیر ماشین رو بیار تو
■ به روی چشم
وارد عمارت شدم که دیدم این دختره سر گردون داره میچرخه
رفتم پشتش: گم شدی
حراسون برگشت
& لولو خرخره دیدی مگه
_ ببخشید من اومدم بیرون که برم ی جای ولی نمیدونم کجاست کسی هم اینجا نیس
با دست نشون دادم: سرویس بهداشتی اونجاست
زیر لب تشکر کرد و رف
منم از پله ها رفتم بالا و در اتاقم رو باز کردم
بدون اینکه لباسام رو عوض کنم افتادم رو تخت و انقدر خسته شده بودم که سرم رف رو بالشت خوابم برد
بعد از رفتن اون پسر زشته دور اتاق میچرخیدم که یکی در زد
_ بله
اومد تو ی خانم مسن خوش پوش
♤ سلام دختر نازم
اخی چه خانم خوش اخلاقی
_ سلام
♤ آقا به من دستور دادن به شما لباس بدم این لباس ها مناسب نیس
ی نگاه به خودم کردم راست میگفت
♤ بیا دخترم لباس یکی از بچه هاست
ازش گرفتم: ممنون
♤ خواهش میکنم دختر نازم من میرم راحت باش این اتاق دوربین نداره برعکس بقیه اتاق ها
وا یعنی اینا تو هر اتاقشون دوربین میزارن
♤ به کسی نگی قضیه دوربین ها رو
_ چشم
♤ چشمت بی بلا مادر
اون خانومه رفت لباسانو در اوردم و لباس های که اون خانومه واسم اورد رو تنم کردم یخورده واسم گشاد بود ولی بهتر از این بود
نشستم رو تخت انگار این پسره کیف منو از اونجا نیاورده من الان دیگه گوشی ندارم
#طاها
- حالت بهتره آرسام
÷ نمیدونم چی شد یادم نمیاد
خوبه پس یادش نمیاد وگرنه اون دختره بیچاره بود
- از مستی حالت بد شده خوردی زمین فکر کنم
÷ آخرین چیزی که یادم میاد اینکه من اون دختر رو به تو باختم ولی ما اومدیم عمارت بقیشو یادم نمیاد
بابا ی نگاهی به من کرد
سرشو برگردوند: راستش اون دختر الان تو عمارت منه
÷ مهم نیس من زیر قولم نمیزنم
ای پست فطرت آشغال سر اون دختر معامله میکنی بعد میگی زیر قولم نمیزنم چه اشغالی هستی تو دیگه
& خب من میرم یخورده کار دارم
÷ ممنون که اومدی
سر تکون دادم و از بیمارستان زدم بیرون
نشستم تو ماشین و راه افتادم بین راه سیگارمو روشن کردم و کشیدم
بعد از چند مین رسیدم عمارت مش عباس دم در بود
پیاده شدم
_ مش عباس
■ سلام آقا اومدید
_ ی بار دیگه به من بگی آقا تبیهت میکنم اسم من طاهاس
■ چشم اق یعنی طاها
_ باریکلا بیا این سویچ رو بگیر ماشین رو بیار تو
■ به روی چشم
وارد عمارت شدم که دیدم این دختره سر گردون داره میچرخه
رفتم پشتش: گم شدی
حراسون برگشت
& لولو خرخره دیدی مگه
_ ببخشید من اومدم بیرون که برم ی جای ولی نمیدونم کجاست کسی هم اینجا نیس
با دست نشون دادم: سرویس بهداشتی اونجاست
زیر لب تشکر کرد و رف
منم از پله ها رفتم بالا و در اتاقم رو باز کردم
بدون اینکه لباسام رو عوض کنم افتادم رو تخت و انقدر خسته شده بودم که سرم رف رو بالشت خوابم برد
۹.۶k
۱۴ تیر ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.