این داستان:ترسیدن گائول از سوسک
نشسته بودم که یه سوسک اومد جلو پام جیغ زدم جونگ کوک اومد
کوک:گائول چیه چرا جیغ میزنی رفتم رو میز وایسادم به صورته نشسته
من:جونگ کوک سوسک
کوک:کوش
من:اوناهاش
جونگ کوک سوسک و دید با دمپایی کشت انداختش بیرون
یه نگاه بهم کرد و خندید اینه چی
من:هی به چی میخندی😐
کوک:عاشق همین ترسو بودنتم خیلی کیوت میشی
بعد لب و لچمو آویزون کردم
کوک:چیه
من:چلا میجندی
کوک:چرا رفتی رو میز
من:چون ترسیده بودم
کوک:بیا دیگه نیست
بعد رفتم تو بغلش منو گذاشت زمین بعد گونمو بوسید
تمام
کوک:گائول چیه چرا جیغ میزنی رفتم رو میز وایسادم به صورته نشسته
من:جونگ کوک سوسک
کوک:کوش
من:اوناهاش
جونگ کوک سوسک و دید با دمپایی کشت انداختش بیرون
یه نگاه بهم کرد و خندید اینه چی
من:هی به چی میخندی😐
کوک:عاشق همین ترسو بودنتم خیلی کیوت میشی
بعد لب و لچمو آویزون کردم
کوک:چیه
من:چلا میجندی
کوک:چرا رفتی رو میز
من:چون ترسیده بودم
کوک:بیا دیگه نیست
بعد رفتم تو بغلش منو گذاشت زمین بعد گونمو بوسید
تمام
۱۰۲.۵k
۲۰ فروردین ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۷۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.