مافیای جذاب من
پارت ۱۶
ا/ت ویو
ا/ت: بله میام
جیمین: میتونیم داخل دفترم با هم حرف بزنیم دنبالم بیاین
دنبال جیمین رفتم
رفتیم داخل دفترش
نشستم رو صندلی جیمین هم جلوم نشست
جیمین: ا/تتت
ا/ت: چیه؟
جیمین: دلم برات تنگ شده بود. تو دلت زرام تنگ نشده
ا/ت: نه ما صبحی با هم بودیم چرا الان باید دلم تنگ بشه
جیمین: ولی من حتی یک دقیقه هم پیشم نیستی دلم برات تنگ میشه
ا/ت: ولی من نه
جیمین: من دلم برای این صورت بامزت تنگ میشه وقتی بهم میخندی. تو واقعا دلت برام تنگ نشده
ا/ت: اممم.... خب یذره.... راستشو بخوای من دلم برای چشمات تنگ میشه وقتی بهم نگاه میکنی برق میزنن
جیمین: واقعا
ا/ت: اره
جیمین اومد جلوم و صورتشو بهم نزدیک کرد
جیمین: خب پس میتونی حرف دلمو از تو چشمام بخونی
ا/ت: چی
جیمین: به چشمام نگاه کن میتونی حرف دلمو از چشمام بفهمی
به چشماش زل زده بود
ا/ت: نهه واقعا نمیتونم خودت بگو
جیمین: دوستت دارم
ا/ت:....
تا میخواستم چیزی بگم لباش روی لبام قرار گرفت
اول تعجب کردم ولی بعدش باهاش همکاری کردم
بعد چند مین از هم جدا شدیم
من سرم و انداخته بودم پایین و نفس نفس میزدم
وقتی خوب شدم سرم و اوردم بالا
دیدم جیمین همینجوری هم زل یده و داره میخنده
جیمین: کیوت
ا/ت: هییی.... من کیوت نیستم
جیمین دوباره اومد سمتم و میخواست ببوسم که با صدای در هلش دادم دو متر اونور
جیمین: چته
ا/ت: درست بشین
جیمین درست روی صندلی نشست
جیمین: بیاین تو
در باز شد
خانم مین بود
خانم مین: ببخشید مزاحم شدم خانم ا/ت باید بریم کار زیاد داریم
ا/ت: باشه الان میام
خانم مین رفت منم کیفم رو برداشتم
ا/ت: جیمین من دیگه میرم
جیمین: باشه خدافظ
رفتم سمت ماشین و با خانم مین رفتیم شرکت
کارای لازم رو تو شرکت انجام دادم و رفتم خونه
لونا داشت تلویزیون نگاه میکرد
لونا: سلام ا/ت
ا/ت: سلام
لونا: میای فیلم ببینیم
ا/ت: نه حال ندارم نیرم بخوابم
رفتم تو اتاق لباسم رو عوض کردم
دراز کشیدم رو تختم و به امروز و جیمین فکر میکردم
یاد اون لحظه که جیمین منو بوسید افتادم
ذوق کردم
از ذوق جیغ میزدم (این من نیستم من ذوق میکنم خودم رو جر میدم 😂😂)
یهو در اتاق باز شد
لونا: ا/ت چرا داری جیغ میزنی
ا/ت: هیچی ولش
لونا: چی شده بگو
ا/ت: نمیخوام
لونا: تا نگی ولت نمیکنم
براش قضیه رو توضیح دادم
لونا: یعنی واقعا میخوای باهاش باشی
ا/ت: اره
لونا: ولی اون یه مافیاست
ا/ت: میدونم ولی من دوسش دارم
لونا: هر جور خودت میدونی ولی اگه مشکل و بدبختی سرت اومد من کمکی نمیکنم
ا/ت: باشه من دیگه میخوابم
لونا: باشه من میرم فیلم ببینم
گرفتم خوابیدم
.....
ادامه توی پارت بعد.....
ا/ت ویو
ا/ت: بله میام
جیمین: میتونیم داخل دفترم با هم حرف بزنیم دنبالم بیاین
دنبال جیمین رفتم
رفتیم داخل دفترش
نشستم رو صندلی جیمین هم جلوم نشست
جیمین: ا/تتت
ا/ت: چیه؟
جیمین: دلم برات تنگ شده بود. تو دلت زرام تنگ نشده
ا/ت: نه ما صبحی با هم بودیم چرا الان باید دلم تنگ بشه
جیمین: ولی من حتی یک دقیقه هم پیشم نیستی دلم برات تنگ میشه
ا/ت: ولی من نه
جیمین: من دلم برای این صورت بامزت تنگ میشه وقتی بهم میخندی. تو واقعا دلت برام تنگ نشده
ا/ت: اممم.... خب یذره.... راستشو بخوای من دلم برای چشمات تنگ میشه وقتی بهم نگاه میکنی برق میزنن
جیمین: واقعا
ا/ت: اره
جیمین اومد جلوم و صورتشو بهم نزدیک کرد
جیمین: خب پس میتونی حرف دلمو از تو چشمام بخونی
ا/ت: چی
جیمین: به چشمام نگاه کن میتونی حرف دلمو از چشمام بفهمی
به چشماش زل زده بود
ا/ت: نهه واقعا نمیتونم خودت بگو
جیمین: دوستت دارم
ا/ت:....
تا میخواستم چیزی بگم لباش روی لبام قرار گرفت
اول تعجب کردم ولی بعدش باهاش همکاری کردم
بعد چند مین از هم جدا شدیم
من سرم و انداخته بودم پایین و نفس نفس میزدم
وقتی خوب شدم سرم و اوردم بالا
دیدم جیمین همینجوری هم زل یده و داره میخنده
جیمین: کیوت
ا/ت: هییی.... من کیوت نیستم
جیمین دوباره اومد سمتم و میخواست ببوسم که با صدای در هلش دادم دو متر اونور
جیمین: چته
ا/ت: درست بشین
جیمین درست روی صندلی نشست
جیمین: بیاین تو
در باز شد
خانم مین بود
خانم مین: ببخشید مزاحم شدم خانم ا/ت باید بریم کار زیاد داریم
ا/ت: باشه الان میام
خانم مین رفت منم کیفم رو برداشتم
ا/ت: جیمین من دیگه میرم
جیمین: باشه خدافظ
رفتم سمت ماشین و با خانم مین رفتیم شرکت
کارای لازم رو تو شرکت انجام دادم و رفتم خونه
لونا داشت تلویزیون نگاه میکرد
لونا: سلام ا/ت
ا/ت: سلام
لونا: میای فیلم ببینیم
ا/ت: نه حال ندارم نیرم بخوابم
رفتم تو اتاق لباسم رو عوض کردم
دراز کشیدم رو تختم و به امروز و جیمین فکر میکردم
یاد اون لحظه که جیمین منو بوسید افتادم
ذوق کردم
از ذوق جیغ میزدم (این من نیستم من ذوق میکنم خودم رو جر میدم 😂😂)
یهو در اتاق باز شد
لونا: ا/ت چرا داری جیغ میزنی
ا/ت: هیچی ولش
لونا: چی شده بگو
ا/ت: نمیخوام
لونا: تا نگی ولت نمیکنم
براش قضیه رو توضیح دادم
لونا: یعنی واقعا میخوای باهاش باشی
ا/ت: اره
لونا: ولی اون یه مافیاست
ا/ت: میدونم ولی من دوسش دارم
لونا: هر جور خودت میدونی ولی اگه مشکل و بدبختی سرت اومد من کمکی نمیکنم
ا/ت: باشه من دیگه میخوابم
لونا: باشه من میرم فیلم ببینم
گرفتم خوابیدم
.....
ادامه توی پارت بعد.....
۱۴.۳k
۱۳ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.