خط عبور
خط عبور
من بودم و او، بهار با ما بود
چاووشی روزگار با ما بود
من بودم و او، به ساحل پرهیز
با ما همه موجهای شورانگیز
من بودم و او، که هستیام او بود
جان، شور، شرار، مستیام او بود
در گسترة وسیع زیبایی
من بودم و آن حضور و شیدایی
من بودم و او زبان من او بود
در وسعت آسمان من او بود
من بودم و کاینات در دستم
دل را سفر حیات در دستم
من بودم و او، نبود دیگر هیچ
غیر از من و او، جهان سراسر هیچ
او با من و من به چشم او مشغول
مستفعلُ و فَع مفاعلن مفعول ....
من بودم و او، بهار با ما بود
چاووشی روزگار با ما بود
من بودم و او، به ساحل پرهیز
با ما همه موجهای شورانگیز
من بودم و او، که هستیام او بود
جان، شور، شرار، مستیام او بود
در گسترة وسیع زیبایی
من بودم و آن حضور و شیدایی
من بودم و او زبان من او بود
در وسعت آسمان من او بود
من بودم و کاینات در دستم
دل را سفر حیات در دستم
من بودم و او، نبود دیگر هیچ
غیر از من و او، جهان سراسر هیچ
او با من و من به چشم او مشغول
مستفعلُ و فَع مفاعلن مفعول ....
۳۵۶
۰۴ مرداد ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.