برترین عشق پارت ۲۵
کوک:بچه ها تو ماشین چیزی داریم تهیونگ:ام فکر کنمتو داشبرد ماشین یه پنبه با چسب زخم باشه(از کجا😐😂😂😂😂😂😂🤣🤣🤣🤣) کوک:خوب برو بیار من:آه جونگ کوک لین موچ بندمم هست کشیه میشه بست به پام کوک:خیله خوب اینم میکنم تهیونگ رفت یه تیکه پنبه با چسب زخم آورد داد به جونگ کوک کوک:یکم میسوزه من:میتونم تحمل کنم بعد پنبه رو خیس کرد و کشید رو زخمم و پنبه رو گذاشت روش و فشار داد من:آییی کوک:تموم شد بعد چسب زخمو زد رو پنبه منم موچ بندمو در آوردم دادم بهش من:بیا ببند به پام ازم گرفت و به پام بست کوک:میتونی پاشی من:آره کوک:خیله خوب جیمین:ما شب میتونیم اینجا آتیش درست کنیم تهیونگ:راس میگه کوک:من میرم چوب بیارم رفت تهیونگ خواست بیاد کنارم جونگ کوک داد زد کوک:به یون هی من حتی نزدیکم نمیشید و تهیونگ رفت عقب تهیونگ:ای کهی جونگ کوک رفت خیلی سرد بود دماغم قرمز شده بود سوریاتا:دماغت قرمز شده من:سرده انگار همه از قبل تایین کرده بودن پتو بیارن همه پتو انداختن روشون من بدون پتو بعد جونگ کوک اومد با کلی چوب بعد یه نگاه به من کرد یه نگاه به بقیه زیر پتو کوک:یعنی خاک تو سرتون کنن همه:چرا کوک:یعنی یون هیه من باید اینجا از سرما یخ بزنه بعد شما گرم باشید تهیونگ:واتت کوک:زهرمار وایی من فدات شم دماغشو نگاه کن آخه یخ کردی بعد دستمو گرفت کوک:چقدر یخی تو من:عزیزم سرده خوب بعد تهیونگ پتو روش بود خیلی راحت همون موقع جونگ کوک رفت پتو رو از روش برداشت و آورد انداخت رو من:آخی تهیونگ:هی من یخ میکنم سوریاتا:بیا اینجا خوب بعد جونگ کوک آتیشو روشن کرد و بعد اومد پیشه من و پشتم نشست و منم رفتم تو بغلش و منو لای پاش گرفت و پتو رو کشید رو هردومون و قشنگ پیچید دور من و خودش و دستشو گذاشت دور شیکمم منم دستمو گرفتم جلو آتیش و جونگ کوک یه دستشو گرفت جلو آتیش و اون یکی دستشو دور پیچید و بازو سمت چپمو میمالید تا بیشتر گرم شم کوک:عشقم گرم شدی من:وایی آره خیلی سردم بود کوک:عزیزدلم بعد هردوتا دستاشو دورم پیچید و بازوهامو میمالید بعد یه نگاه به جین کردم دیدم اونم پتو نداره و داره اینه پنگوئن میلرزه(الهی بمیرم براش😂😂😂) من:جین تو داری میمیری از سرما جین:کککککسسسسیییی ججججاااااانننندددداااارررههه نامجون:زودتر بگو پسر بیا اینجا(آخی 😍😂😂😂) بعد پاشد رفت کنار نامجون نشست کوک:ای جان چقدر مهربونی آخه من:دلمسوخت خوب اینه چی داشت میلرزید کوک:من قربون اون قلب مهربونت بشم بعد سرمو برگردوندم طرفش دستشو گذاشت رو صورتم و پیشونیشو چسبوند به پیشونیم و دماغشو به دماغم زد کوک:مهربونم کی انقدر مهربون شدی من:یعنی مهربون نبودم قبلا کوک:نه بیشتر مهربون شدی تهیونگ:میخوام در مورد بچگیتون بیشتر بدونم رابطتون(اینجا نفهمیدن 😐😂)
۲۲.۰k
۰۹ فروردین ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.