همین که آقاجان از دهان لق خواهرکوچکم شنید من با فروختن گو
همین که آقاجان از دهان لق خواهرکوچکم شنید من با فروختن گوشواره ام یک ساز خریده ام، کمربندش را برداشت و توی حیاط دنبالم افتاد که گیس بریده کدام عاقلی طلا را میدهد دادار دودور میخرد؟
ننه جان هم پشت آقام درآمد و همینطور که چنگ می انداخت به صورتش گفت:
به جای این غلطی که کردی می رفتی کلاس احکامی، صوتی، چیزی;
نه اینکه مطرب بشوی که فردا توی محل اسمت بپیچد و هیچ احمقی در این خانه را نزند;
آقاجان که اهل این حرفها نبود، تخس شد و گفت حالا لازم نیست همه آخوند و بانو مجلسی بشوند،
جای این تکه چوب میرفتی کلاس خیاطی، که فردا بلد باشی جوراب شوهرت را بدوزی;
زورم که به آنها نرسید زدم زیر گریه، دست آخر هم یک سیلی از آقاجان خوردم و توی اتاق حبس شدم;
صبح فردا خواهر کوچکم آمد و گفت که ننه جان سازت را داد سمساری و عوضش آینه شمعدان خرید، بیا ببین چقدر خوشکل است.. .
حالا ده سال از آن روز میگذرد
ازدواج کرده ام و بلدم جوراب شوهرم را بدوزم
از احکام هم حسابی سرم می شود اما
به آینه ام که نگاه میکنم دختری را میبینم که در دوردست ساز میزند.. . #نسرین_قنواتی
.
ننه جان هم پشت آقام درآمد و همینطور که چنگ می انداخت به صورتش گفت:
به جای این غلطی که کردی می رفتی کلاس احکامی، صوتی، چیزی;
نه اینکه مطرب بشوی که فردا توی محل اسمت بپیچد و هیچ احمقی در این خانه را نزند;
آقاجان که اهل این حرفها نبود، تخس شد و گفت حالا لازم نیست همه آخوند و بانو مجلسی بشوند،
جای این تکه چوب میرفتی کلاس خیاطی، که فردا بلد باشی جوراب شوهرت را بدوزی;
زورم که به آنها نرسید زدم زیر گریه، دست آخر هم یک سیلی از آقاجان خوردم و توی اتاق حبس شدم;
صبح فردا خواهر کوچکم آمد و گفت که ننه جان سازت را داد سمساری و عوضش آینه شمعدان خرید، بیا ببین چقدر خوشکل است.. .
حالا ده سال از آن روز میگذرد
ازدواج کرده ام و بلدم جوراب شوهرم را بدوزم
از احکام هم حسابی سرم می شود اما
به آینه ام که نگاه میکنم دختری را میبینم که در دوردست ساز میزند.. . #نسرین_قنواتی
.
۳.۲k
۲۶ خرداد ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.