فن فیکشن از شوگا پارت اخل....
صبح روز بعد//
با صدای نفسای داغی از خواب بیدار شدم سرم روی سینه ی شوگا بود....بلند شدم رفتم دستشویی وقتی برگشتم دیدم که شوگا بیداره و با یه لبخند بزرگ بهم زل زده....مطمئنم دیشب مست بود...اه من خر همراهیش کردم....الن هیچی یادش نمیاد اره..
+صبح بخیر به نظر شادی؟
_صبح توهم بخیر خوب معلومه وقتی با بوسه بخوابی اینجوری میشی
چشام گشاد شد.....یعنی مست نبود؟؟؟
_من میرم بیرون یکم چیز میز بخرم بیام بای
+بای....
اخخخخ جووننننننمیییی....حالا میتونم راحت برم حموم....چون شوگا بود نمیتونستم برم ممکن بود بفهمه....رفتم حمومو سینه هامو از اون بانداژ راحت کردمو رفتم یه دوش مفصل گرفتم....
++++++++»********ه
اخیششششش....ادم وقتی تمیز میشه چه حس خوبی داره....وای....خاعک عالم بر سرم.....من که لباس ندارم//ادمین: =\ //
اشکال نداره بزار برم از لباسای شوگا بردارم....حولرو دور خودم پیچوندمو رفتم اتاق شوگا....ساکشو باز کردمو یه دست لباس ساده و راحت برداشتم...خوبه که شوگا از اون مردای هیکلی نیس//مثلا اندامش مثل نامجون یا کوک باشه۰_۰// لباسو برداشتمو میخواستم ببینم اندازمه یا نه که با صدایی که شنیدم سر جام میخ شدمو از ترس پاهام میلرزید.....
_چیکار میکنی؟
فوری برگشتم سمتش....به چهار چوب در تکیه داده بود....از ترس دستام شل شدنو حولم افتاد//ادمین: 🙈اوا خاک به سرم😂🙈.
سعی میکردم خودمو بپوشونم ....
+شوگا...م...من...
_تو چی دختری؟
اومد جلوو حولرو دورم پیچوندو دستشو گذاشت رو شونمو بهم نگاه کردو گفت
_میدونستم بیبی!....
اون چی گفت.....میدونست؟!
+ت...تو میدونستی؟
_اره وقتی منو بلند کردی دستم خورد به سینه هات...
بعد با چشمای شیطون به سینه هام اشاره کرد...از خجالت لپام گل انداخت....خندید//از اون خنده های مرگگگگگگگ😂😂💔//
_حالا هم لباستو بپوش خانمی...
_به نظرت من خانمم؟
_اره ...
+من فکر کردم...تو از اون استایلای زنای تو بار خوشت میاد...
یه نگاه از سر تا پام بهم انداخت که بدتر خجالت کشیدم
_اره...خودخودتی...موهای کوتاه....چشای وحشی....
اومد جلوو دستشو رو گونه هام کشید
_اخلاق جسورو یکمی خجالتی....
+ح..حرفای دیشب...
_چی...من اونارو زدم که بتونی به خودت بیای دختر...
+ن.نه منظورم اون حرفا....
_کدوم؟ اینی که گفتم دوست دارم یا عاشقتم.....خوب اره منو دیوونه کردی تو...حالا سوالات تموم شد خانم بازپرس؟
سرمو به نشونه ی اره تکون دادم
_حالا میزاری من این لبارو بدون عذاب وژدان ببوسم؟
لبخندی زدم که مهر انجام کارش بود......
//تامام=\
وای خدا بزور تموم کردم چنگده طولانی بود=\
نظر لوطفا=\این پارتو به بالا ی ۳۰ لایک برسونین بعد میریم سراغ سوکجین😂😁💗💔
#پستای_قبلم_ببین_خوشت_اومد_فالو_کن #پست_جدید #لایک_فالو_کامنت_یادتون_نره
با صدای نفسای داغی از خواب بیدار شدم سرم روی سینه ی شوگا بود....بلند شدم رفتم دستشویی وقتی برگشتم دیدم که شوگا بیداره و با یه لبخند بزرگ بهم زل زده....مطمئنم دیشب مست بود...اه من خر همراهیش کردم....الن هیچی یادش نمیاد اره..
+صبح بخیر به نظر شادی؟
_صبح توهم بخیر خوب معلومه وقتی با بوسه بخوابی اینجوری میشی
چشام گشاد شد.....یعنی مست نبود؟؟؟
_من میرم بیرون یکم چیز میز بخرم بیام بای
+بای....
اخخخخ جووننننننمیییی....حالا میتونم راحت برم حموم....چون شوگا بود نمیتونستم برم ممکن بود بفهمه....رفتم حمومو سینه هامو از اون بانداژ راحت کردمو رفتم یه دوش مفصل گرفتم....
++++++++»********ه
اخیششششش....ادم وقتی تمیز میشه چه حس خوبی داره....وای....خاعک عالم بر سرم.....من که لباس ندارم//ادمین: =\ //
اشکال نداره بزار برم از لباسای شوگا بردارم....حولرو دور خودم پیچوندمو رفتم اتاق شوگا....ساکشو باز کردمو یه دست لباس ساده و راحت برداشتم...خوبه که شوگا از اون مردای هیکلی نیس//مثلا اندامش مثل نامجون یا کوک باشه۰_۰// لباسو برداشتمو میخواستم ببینم اندازمه یا نه که با صدایی که شنیدم سر جام میخ شدمو از ترس پاهام میلرزید.....
_چیکار میکنی؟
فوری برگشتم سمتش....به چهار چوب در تکیه داده بود....از ترس دستام شل شدنو حولم افتاد//ادمین: 🙈اوا خاک به سرم😂🙈.
سعی میکردم خودمو بپوشونم ....
+شوگا...م...من...
_تو چی دختری؟
اومد جلوو حولرو دورم پیچوندو دستشو گذاشت رو شونمو بهم نگاه کردو گفت
_میدونستم بیبی!....
اون چی گفت.....میدونست؟!
+ت...تو میدونستی؟
_اره وقتی منو بلند کردی دستم خورد به سینه هات...
بعد با چشمای شیطون به سینه هام اشاره کرد...از خجالت لپام گل انداخت....خندید//از اون خنده های مرگگگگگگگ😂😂💔//
_حالا هم لباستو بپوش خانمی...
_به نظرت من خانمم؟
_اره ...
+من فکر کردم...تو از اون استایلای زنای تو بار خوشت میاد...
یه نگاه از سر تا پام بهم انداخت که بدتر خجالت کشیدم
_اره...خودخودتی...موهای کوتاه....چشای وحشی....
اومد جلوو دستشو رو گونه هام کشید
_اخلاق جسورو یکمی خجالتی....
+ح..حرفای دیشب...
_چی...من اونارو زدم که بتونی به خودت بیای دختر...
+ن.نه منظورم اون حرفا....
_کدوم؟ اینی که گفتم دوست دارم یا عاشقتم.....خوب اره منو دیوونه کردی تو...حالا سوالات تموم شد خانم بازپرس؟
سرمو به نشونه ی اره تکون دادم
_حالا میزاری من این لبارو بدون عذاب وژدان ببوسم؟
لبخندی زدم که مهر انجام کارش بود......
//تامام=\
وای خدا بزور تموم کردم چنگده طولانی بود=\
نظر لوطفا=\این پارتو به بالا ی ۳۰ لایک برسونین بعد میریم سراغ سوکجین😂😁💗💔
#پستای_قبلم_ببین_خوشت_اومد_فالو_کن #پست_جدید #لایک_فالو_کامنت_یادتون_نره
۲۲.۳k
۲۹ دی ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.