چند پارتی: نام:"عروسک بغلی" شرط:⁷⁰ کامنت,¹⁰ فالو🫐
part ³
******
"+:جونگ کوکا...خواستم بهت بگم من اونقدر تو رو دوست دارم که حاضرم تو همیشه خوشحالتر از من باشی. من اونقدر تو رو دوست دارم که میخوام همیشه همه چیزای خوب مال تو باشه، حتی اگر هیچوقت سهم من نشه. من اونقدر تو رو دوست دارم که دلم میخواد تو بیشتر از من بخندی. من اونقدر تو رو دوست دارم که میخوام من ناراحت باشم، اما تو به جاش خوشحال باشی. من اونقدر تو رو دوست دارم که آرزو میکنم همیشه همه چی واسه تو راحت باشه، حتی اگر من سختی بکشم. خواستم بهت بگم که بدونی چقدر دوستت دارم. شاید باور نکنی، ولی من تو رو حتی از خودمم بیشتر دوست دارم..."
"جونگ کوک:نمیشد ولت کنم نمیشد بیخیالت بشم نمیشد فراموشت کنم و بزارم بری نمیشد بگم اینم مثل بقیهس میتونستم قشنگ پیش تو خود واقعیم باشم میدونستم تو منو ول نمیکنی چون باید پیش من میبودی تا داشته باشمت...
نه اینکه زود مطمئن بشم بگم اره اینم هست و دیگه هیچوقت سراغی ازت نگیرم باید میبودی پیش من تا تورو از دست ندم حس خوبی که پیش تو دارم ساده و راحت نزارم از جلو چشمام محو بشه مگه میشه تو برام عادی بشی و بیخیالت بشم کاش اینو بفهمی که تو هیچوقت برای من عادی نمیشی هایون :)"
دخترک از آغوش عشق زندگیش بیرون اومد و لب زد:
"هایون:تو همیشه گوشه ی قلبم میمونی، حتی اگه میلیون ها بار جسمم تناسخ پیدا کنه...
من مطمعنم اسم تورو یادم میمونه!
نمیدونم بقیه در مورد عشق چی فکر میکنن اما برای من شکفتن نیلوفرای سفید با حرارت نگاه یه ادم توی دلم معنی میده.
میدونی جونگ کوک,
دخترونه عشق ورزیدن کمی متفاوته؛
از جنس نگاه های یواشکی و ساییدن قند ته دله و توی ذوق کردن دونستن رنگ مورد علاقش و زدن لاک همرنگ اون و یا شاید تمرین غذاهایی که دوست داره اونقدر که مامانت از تغیر ذائقهت متعجب میشه!
خلاصه که جونم برات بگه،
من تو رو هیچوقت فراموشت نمیکنم
چون تو دخترونه ترین حالت دوست داشتن من بودی:)"
پسر بوسه ای بِ لب هایه ملکه اش زد و...
* ¹⁰ روز بعد *
راوی:با خونسردی تمام داشت قهوه شو مینوشید کِ دَر با ضَرب باز شد...
_:این برگه یِ فاکی چیهههه؟*داد
(...): کمی آروم تر باش پسر...
_:هوفف...مادر عزیزم میگم این برگه لعنتی چی میگه؟*حرصی
(....):خُ بخونش!*خونسرد
_:خانمه گیونگ,یعنی چی کِ باید....
گیونگ:آره!باید باش عروسی کنی!
_:اصن میفهمی چی میگی مامان!*داد
گیونگ:مستر جئون,اخبار رو یِ بار میگن,بعدشم,آره...میدونم یکی دیگه رُ دوست داری اما تُ باید با یونا ازدواج کنی و قرارم نیس ازش طلاق بگیری,با اون دختره کِ عاشقشی هم باید کات کنی,برامم الان یک ساعت سخنرانی نکن کِ عاشق اون دختره هستی,دو سه ماه دیگه عروسیته زودتر با اون دختره کات کن و قرارم نیس از یونا جدا شی*داد
_:*بغض_نگاه اشکی
_:اوکی...*بغض
* ¹ ماه بعد *
............
******
"+:جونگ کوکا...خواستم بهت بگم من اونقدر تو رو دوست دارم که حاضرم تو همیشه خوشحالتر از من باشی. من اونقدر تو رو دوست دارم که میخوام همیشه همه چیزای خوب مال تو باشه، حتی اگر هیچوقت سهم من نشه. من اونقدر تو رو دوست دارم که دلم میخواد تو بیشتر از من بخندی. من اونقدر تو رو دوست دارم که میخوام من ناراحت باشم، اما تو به جاش خوشحال باشی. من اونقدر تو رو دوست دارم که آرزو میکنم همیشه همه چی واسه تو راحت باشه، حتی اگر من سختی بکشم. خواستم بهت بگم که بدونی چقدر دوستت دارم. شاید باور نکنی، ولی من تو رو حتی از خودمم بیشتر دوست دارم..."
"جونگ کوک:نمیشد ولت کنم نمیشد بیخیالت بشم نمیشد فراموشت کنم و بزارم بری نمیشد بگم اینم مثل بقیهس میتونستم قشنگ پیش تو خود واقعیم باشم میدونستم تو منو ول نمیکنی چون باید پیش من میبودی تا داشته باشمت...
نه اینکه زود مطمئن بشم بگم اره اینم هست و دیگه هیچوقت سراغی ازت نگیرم باید میبودی پیش من تا تورو از دست ندم حس خوبی که پیش تو دارم ساده و راحت نزارم از جلو چشمام محو بشه مگه میشه تو برام عادی بشی و بیخیالت بشم کاش اینو بفهمی که تو هیچوقت برای من عادی نمیشی هایون :)"
دخترک از آغوش عشق زندگیش بیرون اومد و لب زد:
"هایون:تو همیشه گوشه ی قلبم میمونی، حتی اگه میلیون ها بار جسمم تناسخ پیدا کنه...
من مطمعنم اسم تورو یادم میمونه!
نمیدونم بقیه در مورد عشق چی فکر میکنن اما برای من شکفتن نیلوفرای سفید با حرارت نگاه یه ادم توی دلم معنی میده.
میدونی جونگ کوک,
دخترونه عشق ورزیدن کمی متفاوته؛
از جنس نگاه های یواشکی و ساییدن قند ته دله و توی ذوق کردن دونستن رنگ مورد علاقش و زدن لاک همرنگ اون و یا شاید تمرین غذاهایی که دوست داره اونقدر که مامانت از تغیر ذائقهت متعجب میشه!
خلاصه که جونم برات بگه،
من تو رو هیچوقت فراموشت نمیکنم
چون تو دخترونه ترین حالت دوست داشتن من بودی:)"
پسر بوسه ای بِ لب هایه ملکه اش زد و...
* ¹⁰ روز بعد *
راوی:با خونسردی تمام داشت قهوه شو مینوشید کِ دَر با ضَرب باز شد...
_:این برگه یِ فاکی چیهههه؟*داد
(...): کمی آروم تر باش پسر...
_:هوفف...مادر عزیزم میگم این برگه لعنتی چی میگه؟*حرصی
(....):خُ بخونش!*خونسرد
_:خانمه گیونگ,یعنی چی کِ باید....
گیونگ:آره!باید باش عروسی کنی!
_:اصن میفهمی چی میگی مامان!*داد
گیونگ:مستر جئون,اخبار رو یِ بار میگن,بعدشم,آره...میدونم یکی دیگه رُ دوست داری اما تُ باید با یونا ازدواج کنی و قرارم نیس ازش طلاق بگیری,با اون دختره کِ عاشقشی هم باید کات کنی,برامم الان یک ساعت سخنرانی نکن کِ عاشق اون دختره هستی,دو سه ماه دیگه عروسیته زودتر با اون دختره کات کن و قرارم نیس از یونا جدا شی*داد
_:*بغض_نگاه اشکی
_:اوکی...*بغض
* ¹ ماه بعد *
............
۳۹.۱k
۰۶ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۷۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.