𝓘 𝓦𝓲𝓼𝓱 𝓝𝓮𝓿𝓮𝓻 𝓕𝓮𝓪𝓻𝓷𝓮𝓭 𝓣𝓸 𝓕𝓵𝔂🕊💚🪁
𝓘 𝓦𝓲𝓼𝓱 𝓝𝓮𝓿𝓮𝓻 𝓕𝓮𝓪𝓻𝓷𝓮𝓭 𝓣𝓸 𝓕𝓵𝔂🕊💚🪁
𝓐𝓾𝓽𝓱𝓸𝓻 :𝓙𝓲𝔂𝓸𝓸𝓷❤️
𝓙𝓴 𝓪𝓷𝓭 𝓝𝓪𝓫𝓲🐰🦋
𝓟𝓪𝓻𝓽 ²⁰
بویونگ با حرص کارتش رو نشون تهیونگ میده ...
تهیونگ به سمت برادرش میره و میگه : نامجونا پارک بویونگ از بخش بازرسیه !
_________________________________________________________
نامجون : هماهنگ شدست پرونده شرکت دی اف رو نشونشون بده .
تهیونگ : اما هیونگ !
نامجون : نشونش بده .
تهیونگ :چشم
تهیونگ با بی میلی دختر رو سمت شکایات مردم از دی اف کشوند !
از طبقه هفتم قفسه نهم کشوی ششم پرونده ای رو در آورد و با احترام به دختر داد ...درسته مقامش از بویونگ بالاتر بود اما نمیخواست دختر فکر کنه داره خودشو بخاطر افتخاراتش دست بالا میگیره .
بویونگ : ممنونم سروان کیم !
تهیونگ : خواهش میکنم
یویونگ زبونش رو در لپش فرو کرد و گفت : سروان کیم !
تهیونگ :بله ؟
بویونگ خواست حرف بزند که ناگهان صدای شلیک به اون سمت حرفش رو قطع کرد !
تهیونگ دختر رو پشت خود جای داد و اسلحش رو سمت مرد مقابلش گرفت !
تهیونگ با خنده گفت : فکر میکنی راه فراری واست باز میشه با این وحشی بازیا ؟ تو یک مجرمی ...فکر نکن خیلی زرنگی و این ایده فقط به ذهن تو رسیده ، ما هرروز اینجا داریم با ده تا مثل تو سر و کله میزنیم !
مرد دست و پاش رو گم کرده بود که افسر اوه به دستان مرد دستبند زد و رو به تهیونگ گفت : مثلا میخواست فرار کنه ...سخنرانی زیبایی بود قربان .
تهیونگ به افسر اوه لبخندی زد اما یاد دختر بی دفاع افتاد و روبه بویونگ گفت : حالتون خوبه خانم پارک ؟
بویونگ در اون لحظه احساس عجیبی بهش دست داد ...موهاش رو پشت گوشش داد و رو به تهیونگ گفت : بله ، ممنون سروان کیم بخاطر نجات جونم !
𝓐𝓾𝓽𝓱𝓸𝓻 :𝓙𝓲𝔂𝓸𝓸𝓷❤️
𝓙𝓴 𝓪𝓷𝓭 𝓝𝓪𝓫𝓲🐰🦋
𝓟𝓪𝓻𝓽 ²⁰
بویونگ با حرص کارتش رو نشون تهیونگ میده ...
تهیونگ به سمت برادرش میره و میگه : نامجونا پارک بویونگ از بخش بازرسیه !
_________________________________________________________
نامجون : هماهنگ شدست پرونده شرکت دی اف رو نشونشون بده .
تهیونگ : اما هیونگ !
نامجون : نشونش بده .
تهیونگ :چشم
تهیونگ با بی میلی دختر رو سمت شکایات مردم از دی اف کشوند !
از طبقه هفتم قفسه نهم کشوی ششم پرونده ای رو در آورد و با احترام به دختر داد ...درسته مقامش از بویونگ بالاتر بود اما نمیخواست دختر فکر کنه داره خودشو بخاطر افتخاراتش دست بالا میگیره .
بویونگ : ممنونم سروان کیم !
تهیونگ : خواهش میکنم
یویونگ زبونش رو در لپش فرو کرد و گفت : سروان کیم !
تهیونگ :بله ؟
بویونگ خواست حرف بزند که ناگهان صدای شلیک به اون سمت حرفش رو قطع کرد !
تهیونگ دختر رو پشت خود جای داد و اسلحش رو سمت مرد مقابلش گرفت !
تهیونگ با خنده گفت : فکر میکنی راه فراری واست باز میشه با این وحشی بازیا ؟ تو یک مجرمی ...فکر نکن خیلی زرنگی و این ایده فقط به ذهن تو رسیده ، ما هرروز اینجا داریم با ده تا مثل تو سر و کله میزنیم !
مرد دست و پاش رو گم کرده بود که افسر اوه به دستان مرد دستبند زد و رو به تهیونگ گفت : مثلا میخواست فرار کنه ...سخنرانی زیبایی بود قربان .
تهیونگ به افسر اوه لبخندی زد اما یاد دختر بی دفاع افتاد و روبه بویونگ گفت : حالتون خوبه خانم پارک ؟
بویونگ در اون لحظه احساس عجیبی بهش دست داد ...موهاش رو پشت گوشش داد و رو به تهیونگ گفت : بله ، ممنون سروان کیم بخاطر نجات جونم !
۲.۸k
۱۵ آذر ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.