عاشقانه
آهم و در آتش دل داغ و سوزانم هنوز
شعله ایے روشن میان سینه لرزانم هنوز
چڪه چڪه میچڪم از چشمهاے بے ڪسی
لحظه ایے بے یادتو؟؟ هرگز!!... نمی مانم هنوز
امشب از اشک مناجاتم تورا دارم طلب
توشب قدرے و من سر زیر قرآنم هنوز
چون تنورے شعله ور در سینه ے فریادها
محو پژواک تو در ڪوه و بیابانم هنوز
ذره ذره چرخ زد دور سرت پروانه ام
سایه ے مهرت به سر ،خورشید بارانم هنوز
مثل سربازے ڪه مفقود الاثر شد پاے تو
باز میگردد به آغوش تو ،ایرانم هنوز
صد خیابان گم شده در شاهرگهاے تنم
دور تو میگردم و خود مرد میدانم هنوز
سخت شد طرح معماے دلم در انزوا
مشڪلم حل میشود ،،،با تو ،من آسانم هنوز
مرز باریڪیست بین آدم و انسان ولی
من بهشتے سوخته مشتاق انسانم هنوز
گرچه طوفانِ فراقت باغ را بیداد ڪرد
من به شوقت اے گلِ زیبا گلستانم هنوز
شیشه شیشه مے ، لبالب مستے ام، لبریزِ شوق
خوشه ایے در خُمره ے چشم تو پنهانم هنوز...
شعله ایے روشن میان سینه لرزانم هنوز
چڪه چڪه میچڪم از چشمهاے بے ڪسی
لحظه ایے بے یادتو؟؟ هرگز!!... نمی مانم هنوز
امشب از اشک مناجاتم تورا دارم طلب
توشب قدرے و من سر زیر قرآنم هنوز
چون تنورے شعله ور در سینه ے فریادها
محو پژواک تو در ڪوه و بیابانم هنوز
ذره ذره چرخ زد دور سرت پروانه ام
سایه ے مهرت به سر ،خورشید بارانم هنوز
مثل سربازے ڪه مفقود الاثر شد پاے تو
باز میگردد به آغوش تو ،ایرانم هنوز
صد خیابان گم شده در شاهرگهاے تنم
دور تو میگردم و خود مرد میدانم هنوز
سخت شد طرح معماے دلم در انزوا
مشڪلم حل میشود ،،،با تو ،من آسانم هنوز
مرز باریڪیست بین آدم و انسان ولی
من بهشتے سوخته مشتاق انسانم هنوز
گرچه طوفانِ فراقت باغ را بیداد ڪرد
من به شوقت اے گلِ زیبا گلستانم هنوز
شیشه شیشه مے ، لبالب مستے ام، لبریزِ شوق
خوشه ایے در خُمره ے چشم تو پنهانم هنوز...
۷.۲k
۰۷ فروردین ۱۴۰۲