هان سهراب نیستی که ببینی ...
چشمها را باید شست
جور دیگر باید دید
چشمهایم را شستم
جور دیگر دیدم اما...
اینگونه دیدم ؛
بعد هر محبّتی خار بود که به دستم می رفت
هرچه چاقو دیدم دسته خود را بریده بود
آفت تمام بادمجان های بم را نابود کرده بود
هیچ شتری ندیدم کینه ای بر دل داشته باشد
ولی چه کینه ای بودنند عقرب هایی که نیش میزدنند
اعدام می شد هر بیگناهی که پای چوبه دار می رفت
دیگر هیچ در ُ تخته ای ندیدم باهم جور باشند
و چه خوب بارهای کج به منزل می رسیدند
هر کاری را محکم میگرفتی ، عیب می کرد
ماه هم برای همیشه پشت ابر پنهان مانده بود
بدون شک ثروت شده بود بهتر از هر علمی
دیگر هیچ فرجی بین هیچ ستونی ندیدم
گرگها چه با ادب شده بودنند، سلامشان بی طمع بود
دیگر کسی را ندیدم جوجه هایش را آخر پاییز بشمارد
و خلاصه که شاهد روباه مکار بجای دُمش شده بود سلطان جنگل
و ......
و ای کاش چشمهایم را نمی شستم....😐🙁😟😢
جور دیگر باید دید
چشمهایم را شستم
جور دیگر دیدم اما...
اینگونه دیدم ؛
بعد هر محبّتی خار بود که به دستم می رفت
هرچه چاقو دیدم دسته خود را بریده بود
آفت تمام بادمجان های بم را نابود کرده بود
هیچ شتری ندیدم کینه ای بر دل داشته باشد
ولی چه کینه ای بودنند عقرب هایی که نیش میزدنند
اعدام می شد هر بیگناهی که پای چوبه دار می رفت
دیگر هیچ در ُ تخته ای ندیدم باهم جور باشند
و چه خوب بارهای کج به منزل می رسیدند
هر کاری را محکم میگرفتی ، عیب می کرد
ماه هم برای همیشه پشت ابر پنهان مانده بود
بدون شک ثروت شده بود بهتر از هر علمی
دیگر هیچ فرجی بین هیچ ستونی ندیدم
گرگها چه با ادب شده بودنند، سلامشان بی طمع بود
دیگر کسی را ندیدم جوجه هایش را آخر پاییز بشمارد
و خلاصه که شاهد روباه مکار بجای دُمش شده بود سلطان جنگل
و ......
و ای کاش چشمهایم را نمی شستم....😐🙁😟😢
۲.۰k
۱۸ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.