رویایی که تبدیل به واقعیت شد پارت ۱۲
از زبون خودم
از هم جدا شدیم دوباره گوشی زنگ خورد😐 من:جونگ کوک من گوشیو آخر میشگونم ☺ کوک:برو ببین کیه خوب من:باشه رفتم گوشیمو برداشتم طبق معمول رویا جونگ کوک منو به خودش تکیه داد من:فقط میخوام ایرانی حرف بزنم کوک:باشه گوشیو جواب دادم من:چیه چی میگی رویا:کجایی تو من:تو خیابون رویا:شعر نگو من:شعرم کجا بود من الان تو مارک اینه این ولگردا شدم رویا:اینه آدم پاشو بیا خونه من:نمیام از یه کار مهمی منو بیرون کشیدی رویا:چه کاری نکنه معتاد شدی😐 من:آره شدم حالا بای رویا:قط..... گوشیو قطع کردم و انداختم اونور کوک:خواهرت بود آره من:طبق معمول کوک:حتما گفته کجایی من:آره منم گفتم تو خیابون پلاسم 😂 کوک:لعنتی😂 یهو تهیونگ داد زد تهیونگ:آیا قصد خوابیدن ندارید شماها خوبه چند دقیقه رفتیم جونگ کوکم یه چیز برداشت پرت کرد تو در اتاق تهیونگ کوک:تو حرف نزن من:دعوا نکنید تهیونگ:به جونگ کوکت بگو من:شما کاری نداشته باش اونم کاریت نداره کوک:ههههههه شنیدی چی گفت خفه😐 من:😂🤣 تهیونگ:دست به یخه ازت بزرگترما کوک:همش یه ساله (اینم حرفیه😐😂🤣🤣🤣🤣) شوگا:پاشید گمشید برید بخوابید تا با پس گردنی نبردمتون😴 دیگه پاشدیم رفتیم تو اتاق و خوابیدیم صبح چشمامو باز کردم دیدم جونگ کوک خیلی خوشمل خوابیده منم گفتم پاشم برم و یواشکی رفتم از خونه بیرون بدون هینکه پسرا بیدار شن رفتم و به سمت خونه رفتم
از هم جدا شدیم دوباره گوشی زنگ خورد😐 من:جونگ کوک من گوشیو آخر میشگونم ☺ کوک:برو ببین کیه خوب من:باشه رفتم گوشیمو برداشتم طبق معمول رویا جونگ کوک منو به خودش تکیه داد من:فقط میخوام ایرانی حرف بزنم کوک:باشه گوشیو جواب دادم من:چیه چی میگی رویا:کجایی تو من:تو خیابون رویا:شعر نگو من:شعرم کجا بود من الان تو مارک اینه این ولگردا شدم رویا:اینه آدم پاشو بیا خونه من:نمیام از یه کار مهمی منو بیرون کشیدی رویا:چه کاری نکنه معتاد شدی😐 من:آره شدم حالا بای رویا:قط..... گوشیو قطع کردم و انداختم اونور کوک:خواهرت بود آره من:طبق معمول کوک:حتما گفته کجایی من:آره منم گفتم تو خیابون پلاسم 😂 کوک:لعنتی😂 یهو تهیونگ داد زد تهیونگ:آیا قصد خوابیدن ندارید شماها خوبه چند دقیقه رفتیم جونگ کوکم یه چیز برداشت پرت کرد تو در اتاق تهیونگ کوک:تو حرف نزن من:دعوا نکنید تهیونگ:به جونگ کوکت بگو من:شما کاری نداشته باش اونم کاریت نداره کوک:ههههههه شنیدی چی گفت خفه😐 من:😂🤣 تهیونگ:دست به یخه ازت بزرگترما کوک:همش یه ساله (اینم حرفیه😐😂🤣🤣🤣🤣) شوگا:پاشید گمشید برید بخوابید تا با پس گردنی نبردمتون😴 دیگه پاشدیم رفتیم تو اتاق و خوابیدیم صبح چشمامو باز کردم دیدم جونگ کوک خیلی خوشمل خوابیده منم گفتم پاشم برم و یواشکی رفتم از خونه بیرون بدون هینکه پسرا بیدار شن رفتم و به سمت خونه رفتم
۱۵.۱k
۱۲ اسفند ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.