عاشقانه
زیر باران عهد بستم با دل و دلدار خویش
تاشدم پیروز این میدان و این پیکار خویش
اشک چشمانم شده همراه باران خزان
تا که ثابت کرده ام بر دلبرم رفتار خویش
من برایش وصف کردم عشق یک معشوق را
تا عجین کردم روان پاکش از گفتار خویش
گر نمی گفتم برایش رازی از افسانگی
غرق می گشتم به زیر تلی از آوار خویش
آن همه راز دلم یکباره یک فریاد شد
روبرو کردم دلش را با همه اسرار خویش
چون عمل هایم به میزان حقیقت می نهم
می شوم فرمانبر وجدان بس بیدار خویش
در دلم آرامش و در کوله ام دنیای عشق
چون شدم مهمان خود باز آمدم دیدار خویش
تاشدم پیروز این میدان و این پیکار خویش
اشک چشمانم شده همراه باران خزان
تا که ثابت کرده ام بر دلبرم رفتار خویش
من برایش وصف کردم عشق یک معشوق را
تا عجین کردم روان پاکش از گفتار خویش
گر نمی گفتم برایش رازی از افسانگی
غرق می گشتم به زیر تلی از آوار خویش
آن همه راز دلم یکباره یک فریاد شد
روبرو کردم دلش را با همه اسرار خویش
چون عمل هایم به میزان حقیقت می نهم
می شوم فرمانبر وجدان بس بیدار خویش
در دلم آرامش و در کوله ام دنیای عشق
چون شدم مهمان خود باز آمدم دیدار خویش
۱۴.۲k
۱۵ اردیبهشت ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.