من ز تاریکی شب می دیدم
من ز تاریکی شب می دیدم
دست حسرت زده ی باران را
تو ز تنهایی شب میگفتی
من ز باران غم خود را دیدم
من ز چشمان غم آلوده ی تو
اشک باران دلم را دیدم
تو مرا در ته شب می دیدی
من تو را روز خوش خوشبختی
من تو را سایه ی عشقی دیدم
از درختی که خودش دنیا بود
من ز تاریکی شب می دیدم
من و تو بی کس و تنها بودیم
تو مرا دیدی و من با حسرت
از دل شب خیس و بی کس بودم
از دل این شب باران رفتی
من ز تاریکی شب می دیدم
دست امید مرا می بردی
چشم رویای مرا می بردی
تو ز تاریکی شبها رفتی
من ز تاریکی شب می دیدم
رفتنت آتش دنیایم بود…
دست حسرت زده ی باران را
تو ز تنهایی شب میگفتی
من ز باران غم خود را دیدم
من ز چشمان غم آلوده ی تو
اشک باران دلم را دیدم
تو مرا در ته شب می دیدی
من تو را روز خوش خوشبختی
من تو را سایه ی عشقی دیدم
از درختی که خودش دنیا بود
من ز تاریکی شب می دیدم
من و تو بی کس و تنها بودیم
تو مرا دیدی و من با حسرت
از دل شب خیس و بی کس بودم
از دل این شب باران رفتی
من ز تاریکی شب می دیدم
دست امید مرا می بردی
چشم رویای مرا می بردی
تو ز تاریکی شبها رفتی
من ز تاریکی شب می دیدم
رفتنت آتش دنیایم بود…
۱.۰k
۰۵ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.