جرقه عشق پارت ۴۶
چهار روز بود شیکمم درد میکرد تا اینکه یه روز بدجور درد گرفت نشسته بودم رو مبل و تلویزیون و نگاه میکردم جونگ کوکم بیرون بود گفت میره برای شام یه چیزایی بخره همینجوری نشسته بودم که معدم درد گرفت بدجورم درد گرفت حس کردم دارم میمیرم من:آههههه آییییییی جونگ کوکم نبود که صداش کنم گفتم برم تو آشپزی خونه قرص بردارم بزور میرفتم همون موقع بیهوش شدم و دیکه هیچی نفهمیدم
از زبون جونگ کوک
همه چیو خریدم و رفتم خونه در و باز کردم من:من اومدم عشقم سوفیا کوشی یکم رفتم جلوتر من:بیا شوهرت اومده(خوبه خوبه کی ازدواج کردید که من خبر ندارم بعد دعوتم نبودم😐😂😂😂😂😂) رفتم جلو تر با چیزی که دیدم هرچی که تو دستم بود و بیخیال شدم سوفیا رو زمین افتاده بود تو آشپز خونه سریع رفتم پیشش و از رو زمین بلندش کردم گرفتمش تو بغلم من:سوفیا سوفیا چی شده سوفیا چشمات و باز کن هرچی تکونش میدادم و صداش میکردم بهوش نمیومد دیگه طاقت نیاوردم و بردمش بیمارستان سریع از تو ماشین پیاده شدم و رفتم تو بیمارستان پرستارا اومدن بردنش من و دیگه نزاشتن برم تو وایسادم همونجا و از استرس داشتم سکته میکردم که دکتر اومد من:آقای دکتر خانوم من حالش خوبه دکتر:ازش آزمایش گرفتیم الان بهوش اومده تا چند دقیقه دیگه جواب آزمایش میاد من:میتونم ببینمش دکتر:بله میتونید نگفت اتاق چنده گفتم خودم پیداش میکنم همه اتاقا رو دیدم ولی اون نبود تو یه اتاق رفتم زنه روانی بود (سوژه این بود که میگفت عشقم😐😂😂😂🤣😂🤣خاک تو سرت ) گفتم عشقم زنه از این درگیرا بود زنه:عه وا عشقم من:نه اشتباه اومدم ببخشید زنه:مامان اینو بگیرش مامانم مشکل داشت آخه من:نه من زن دارم زنه:چی میگی عشقم زنت منم من:نخیر مال من خوشگل زنه:یعنی من زشتم من:آره بای (بدبخت😐😂😂😂) زنه:مامان بگیرش😭 زود زدم بیرون یدونه در رو به رو بود مامانه اومد بیرون زود رفتم اون تو مامانه:هی وایسا ببینم من:یا خود خدا رفتم تو سوفیا:جونگ کوک من:آه عشقم بلخره پیدات کردم کل اتاقا رو دنبالت گشتم یهو زنه اومد تو من:سوفیا یه جا قایمم کن این مامانه دیوونس فکر میکنه من دومادشم سوفیا:وات زود رفتم زیر تخت
از زبون خودم
یهو رفت زیر تخته زنه اومد تو واقعا دیوونه بود من:هوی چته زنه:دوماد من کو من:دوماد تو کیه من:همونی که به دخترم اول گفت عشقم بعد گفت زشت زدم زیر خنده زنه:اویی به چی میخندی من:عزیزم حتما زشت بوده دیگه😂😂😂 زنه:به دختر من توهین میکنی یهو جونگ کوک اومد بیرون و جلو زن رو گرفت کوک:آیی دیگه خیلی داری تند میری به سوفیا دست نمیزنی فهمیدی برو بیرون زنه:هه تو به دختر من گفتی زشت اون که زشت تره کوک:درست صحبت کن بفهم چی میگی برو بیرون گفتم من اشتباهی اومدم تو اتاقت من میخواستم عشقمو پیدا کنم
از زبون جونگ کوک
همه چیو خریدم و رفتم خونه در و باز کردم من:من اومدم عشقم سوفیا کوشی یکم رفتم جلوتر من:بیا شوهرت اومده(خوبه خوبه کی ازدواج کردید که من خبر ندارم بعد دعوتم نبودم😐😂😂😂😂😂) رفتم جلو تر با چیزی که دیدم هرچی که تو دستم بود و بیخیال شدم سوفیا رو زمین افتاده بود تو آشپز خونه سریع رفتم پیشش و از رو زمین بلندش کردم گرفتمش تو بغلم من:سوفیا سوفیا چی شده سوفیا چشمات و باز کن هرچی تکونش میدادم و صداش میکردم بهوش نمیومد دیگه طاقت نیاوردم و بردمش بیمارستان سریع از تو ماشین پیاده شدم و رفتم تو بیمارستان پرستارا اومدن بردنش من و دیگه نزاشتن برم تو وایسادم همونجا و از استرس داشتم سکته میکردم که دکتر اومد من:آقای دکتر خانوم من حالش خوبه دکتر:ازش آزمایش گرفتیم الان بهوش اومده تا چند دقیقه دیگه جواب آزمایش میاد من:میتونم ببینمش دکتر:بله میتونید نگفت اتاق چنده گفتم خودم پیداش میکنم همه اتاقا رو دیدم ولی اون نبود تو یه اتاق رفتم زنه روانی بود (سوژه این بود که میگفت عشقم😐😂😂😂🤣😂🤣خاک تو سرت ) گفتم عشقم زنه از این درگیرا بود زنه:عه وا عشقم من:نه اشتباه اومدم ببخشید زنه:مامان اینو بگیرش مامانم مشکل داشت آخه من:نه من زن دارم زنه:چی میگی عشقم زنت منم من:نخیر مال من خوشگل زنه:یعنی من زشتم من:آره بای (بدبخت😐😂😂😂) زنه:مامان بگیرش😭 زود زدم بیرون یدونه در رو به رو بود مامانه اومد بیرون زود رفتم اون تو مامانه:هی وایسا ببینم من:یا خود خدا رفتم تو سوفیا:جونگ کوک من:آه عشقم بلخره پیدات کردم کل اتاقا رو دنبالت گشتم یهو زنه اومد تو من:سوفیا یه جا قایمم کن این مامانه دیوونس فکر میکنه من دومادشم سوفیا:وات زود رفتم زیر تخت
از زبون خودم
یهو رفت زیر تخته زنه اومد تو واقعا دیوونه بود من:هوی چته زنه:دوماد من کو من:دوماد تو کیه من:همونی که به دخترم اول گفت عشقم بعد گفت زشت زدم زیر خنده زنه:اویی به چی میخندی من:عزیزم حتما زشت بوده دیگه😂😂😂 زنه:به دختر من توهین میکنی یهو جونگ کوک اومد بیرون و جلو زن رو گرفت کوک:آیی دیگه خیلی داری تند میری به سوفیا دست نمیزنی فهمیدی برو بیرون زنه:هه تو به دختر من گفتی زشت اون که زشت تره کوک:درست صحبت کن بفهم چی میگی برو بیرون گفتم من اشتباهی اومدم تو اتاقت من میخواستم عشقمو پیدا کنم
۲۶.۲k
۰۶ فروردین ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.