برترین عشق پارت ۲۱
دستاشو گذاشت رو صورتم کوک:عه عشقم این چه حرفیه تو زندگیمی من با تو نبودم با اونایی بودم که گند زدن توش بعد یه کوچولو لبامو بوسید و رفت در و باز کرد منم باهاش رفتم یهو داد زد کوک:بلهههههههههههه (گلوت پاره شد😐😂😂😂) بعد رفت در و باز کرد منم باهاش رفتم تهیونگ بود کوک:بفرمایید تهیونگ:ببخشید مزاحم شدم کوک:بله شدی بگو کارتو تهیونگ:خواستم بگم من و پسرا با دخترا میخوایم بریم لب صاحل گفتم شمام بیاید کوک:ام من:عشقم به نظرم بریم کوک:باشه چون میخوای خیله خوب میایم تهیونگ:ما الان داریم میریم من:خوب مام میایم کوک:آره صبر کنید تا بیایم تهیونگ:خیله خوب رفتیم حاضر شدیم من یه شلوارک مشکی لی پوشیدم با لباس سفید آستین حلقه ای به یه موچ بند قرمز با کتونی سفید من:جونگ کوک من آماده ام کوک:اومدم بعد اومد منم رفتم سمتش و بهش چسبیدم من:عشقم انقدر داد نزن یه وقت صداخوشگلت میگیره بعد میخوای برام آهنگ بخونی نمی تونیا کوک:قربونت برم من صدام هیچیش نمیشه نگران نباش من:باشه ولی گفتم که بدونی کوک:عزیزم بریم دیگه الان صدا تهیونگ در میاد من:بریم بعد باهم رفتیم بیرون منم بازو جونگ کوک و گرفتم و رفتیم بیرون هر کودوممون سوار یه ماشین شدیم پسرا تویه ماشین ماهم تویه ماشین من رانندگی میکردم هر کودمون کنار هم حرکت میکردیم که چراغ قرمز شد سولی:اوفففف بابا یه آهنگ بزارید حوصلم پوکید من:خیله خوب از ترافیک متنفرم بعد آهنگ و گذاشتم همه رفتن تو فاز یهو یه ماشین اومد کنارمون سه تا پسر بودن راحت بودیم چون ما هفت نفر بودیم و پسرام کنارمون نمیدونم چرا به من گیر دادن 😐(کرم دارن😐😂😂😂) مردا:به به خانوم خوشگله شما چرا تنهایی من:تنهام بعد بچه ها شیشه ماشینو دادن پایین مردا:وایی زیادم هستین ولی من بیشتر از شما خوشم اومده من:نه بابا خواب میبینی برو دردسر درست نکن مرده:مثلا میخوای چیکار کنی همه:باباتو میاریم جلوی چشمت عوضیا من:ببین من اعصاب مصاب درست حسابی ندارم میزنم اینه عن بچسبید رو زمینا کوک:چه خبره اونجا من:چیزی نیست سه تا مزاحم مرده:وایی ترسیدم جوجه کی بودی تو من:نکنه قفل فرمون میخوای مرده:هوم😐 بعد قفل فرمونو از زیر پام آوردم بالا سولی:همینجوری ادامه بده میترسن من:خیله خوب خوب چی میگید میخواید امتحانش کنید ببینید چه دردی داره میری یا با همین بکوبم تو کله هر سه تا تون آخراشو با داد میگفتم کوک:آی اونا تنها نیستن بعد پسرا وارد قضیه شدن من:خودم میفرستمشون برن مرده:خوب میگفتی من:ببین یادمهیه بار سه تا مثل شما بهم گیر دادن افتادم دنبالشون با قفل فرمون و چاقو چنان زدمشون که به غلط کردن افتادن کوک:واقعا من:آره نکنه شما هم میخواید مثل اونا شید عکسم ازشون دارم نشون بدم تا سه بار برینی تو شرطت آرههههه😤
۱۵.۸k
۰۹ فروردین ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.