انَا صاحِبُ الدَّواهِي الْعُظْمي
یه جا توی دعای ابوحمزه ثمالی بعد اینکه خودتو با یه سری عبارات مختلف برای خدا معرفی میکنی، میگی:
انَا صاحِبُ الدَّواهِي الْعُظْمي
من صاحب مصیبتها و ماجراهای بزرگم...
دیشب داشتم فکر میکردم مگه مصیبت بزرگتر از یأس هست...
یه یأس عمیق...
نمیدونم یه قسمت از زیارت ناحیه بود یا مقتل، اونجا که حضرت علی اکبر(ع) از پدرشون جدا میشن برای رفتن به میدان... اونجا میگه حسین(ع) یه نگاه مأیوسانه ای به پسر کرد:
ثُمَ نَظَرَ إِلَيْهِ نَظَرَ آيِسٍ مِنْهُ وَ أَرْخَى عَيْنَهُ وَ بَكَى...
چشمای نازنینش رو پایین دوخت و شروع به گریه کرد...
یه روضه از حاج منصور ارضی هست که این متن رو میگفتند و بعد گفتند "وقاب قوسین او ادنی" میدونی یعنی چی؟
یعنی حسین از داغ علی خم شد و دیگه پا نشد...
بعد میگفتند حدیث داریم :" اولادنا اکبادنا"... یعنی فرزند جگر ادمه...
داغ فرزند جگر آدمو میسوزونه... یه پدر شهیدی، پسرش مقابلش شهید میشه...
میگفتند تا سالها این پدر آروم نمیگرفت... توی سرمای زمستون میرفت تو حوض آب یخ و میگفت جگرم میسوزه...
چی میگفتم؟!
مصیبتهای بزرگ... این شبها هربار به این عبارت میرسم از شدت گریه شونه هام به شدت تکون میخوره...
من این شبها هربار یک دور روضه علی اکبر(ع) مرور میکنم و به نگاه حسین(ع) که میرسم از حال میرم...
مصیبت بزرگ اونجاست که تو دچار یه یأس عمیق میشی...
نه از رحمت خدا و ادامه زندگی...
اونجا که برای بار آخر چشم میدوزی به کسی که بخشی از وجودت و چه بسا همه وجودت بوده...
اون نگاه جگر آدمو آتش میزنه...
#او_نویسی:
هیچوقت نگاه خودم وقتی برای آخرین بار دیدمت فراموشم نمیشه... همون لحظه چیزی درونم فرو ریخت... رفتنت یه یأس عمیق و یه جراحت عمیقتر به جا گذاشت... اینکه هنوز داغ نبودنت تازه است... هنوز آتیشی توی جگرم برپاست که هر شب و هر روز، وقت و بیوقت اشک منو درمیاره...
خدایا! من همون آدمم که صاحب مصیبت بزرگ عاشقی شدم... و صاحب یأس...
این تو و این من و این زندگی...
انَا صاحِبُ الدَّواهِي الْعُظْمي
من صاحب مصیبتها و ماجراهای بزرگم...
دیشب داشتم فکر میکردم مگه مصیبت بزرگتر از یأس هست...
یه یأس عمیق...
نمیدونم یه قسمت از زیارت ناحیه بود یا مقتل، اونجا که حضرت علی اکبر(ع) از پدرشون جدا میشن برای رفتن به میدان... اونجا میگه حسین(ع) یه نگاه مأیوسانه ای به پسر کرد:
ثُمَ نَظَرَ إِلَيْهِ نَظَرَ آيِسٍ مِنْهُ وَ أَرْخَى عَيْنَهُ وَ بَكَى...
چشمای نازنینش رو پایین دوخت و شروع به گریه کرد...
یه روضه از حاج منصور ارضی هست که این متن رو میگفتند و بعد گفتند "وقاب قوسین او ادنی" میدونی یعنی چی؟
یعنی حسین از داغ علی خم شد و دیگه پا نشد...
بعد میگفتند حدیث داریم :" اولادنا اکبادنا"... یعنی فرزند جگر ادمه...
داغ فرزند جگر آدمو میسوزونه... یه پدر شهیدی، پسرش مقابلش شهید میشه...
میگفتند تا سالها این پدر آروم نمیگرفت... توی سرمای زمستون میرفت تو حوض آب یخ و میگفت جگرم میسوزه...
چی میگفتم؟!
مصیبتهای بزرگ... این شبها هربار به این عبارت میرسم از شدت گریه شونه هام به شدت تکون میخوره...
من این شبها هربار یک دور روضه علی اکبر(ع) مرور میکنم و به نگاه حسین(ع) که میرسم از حال میرم...
مصیبت بزرگ اونجاست که تو دچار یه یأس عمیق میشی...
نه از رحمت خدا و ادامه زندگی...
اونجا که برای بار آخر چشم میدوزی به کسی که بخشی از وجودت و چه بسا همه وجودت بوده...
اون نگاه جگر آدمو آتش میزنه...
#او_نویسی:
هیچوقت نگاه خودم وقتی برای آخرین بار دیدمت فراموشم نمیشه... همون لحظه چیزی درونم فرو ریخت... رفتنت یه یأس عمیق و یه جراحت عمیقتر به جا گذاشت... اینکه هنوز داغ نبودنت تازه است... هنوز آتیشی توی جگرم برپاست که هر شب و هر روز، وقت و بیوقت اشک منو درمیاره...
خدایا! من همون آدمم که صاحب مصیبت بزرگ عاشقی شدم... و صاحب یأس...
این تو و این من و این زندگی...
۴.۷k
۱۰ اردیبهشت ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.