مرت : هرلحظه منتظر بودم افرا از پله ها بیاد پایین
مرت : هرلحظه منتظر بودم افرا از پله ها بیاد پایین
افرا:ی ترسی داخل وجودم بود
نسلی: آبجی برو
افرا: باشه
مرت: افرا اومد پایین
افرا: مرت رو دیدم
اورهان : تاریخ عروسی چه زمانی باشه
جبار: هرطور شما بخوایید جناب
اورهان : پس فردا چطوره
جبار: خوبه بازم هرطور شما صلاح میدونید
اورهان : خب حلقه های بچه ها رو بیارید
مرت : نامزد کردیم
افرا: نمیدونم چطور پیش میره
افرا: فردا رسید
مرت: اومدم دنبال افرا
افرا: رفتیم لباس عروس و کت شلوار و کلی چیز برای عروسی خریدیم
مرت افرا رو رسوندم و برگشتم خونه
: وقتی رسیدم حیاط خوب جارو و تیمز شده بود بوی تمیزی میداد
مرت: رفتم دخل اتاق و خوابیدم
افرا : فردا بلخره رسید روز عروسی بود
مرت : رفتیم دنبال افرا
افرا : از پله ها پایین اومدم و رفتیم سمت تالار
مرت : شب قشنگی بود
بعد به خونه برگشتیم و
هر کسی بقیه پارت رو میخواد بیاد پی وی
افرا:ی ترسی داخل وجودم بود
نسلی: آبجی برو
افرا: باشه
مرت: افرا اومد پایین
افرا: مرت رو دیدم
اورهان : تاریخ عروسی چه زمانی باشه
جبار: هرطور شما بخوایید جناب
اورهان : پس فردا چطوره
جبار: خوبه بازم هرطور شما صلاح میدونید
اورهان : خب حلقه های بچه ها رو بیارید
مرت : نامزد کردیم
افرا: نمیدونم چطور پیش میره
افرا: فردا رسید
مرت: اومدم دنبال افرا
افرا: رفتیم لباس عروس و کت شلوار و کلی چیز برای عروسی خریدیم
مرت افرا رو رسوندم و برگشتم خونه
: وقتی رسیدم حیاط خوب جارو و تیمز شده بود بوی تمیزی میداد
مرت: رفتم دخل اتاق و خوابیدم
افرا : فردا بلخره رسید روز عروسی بود
مرت : رفتیم دنبال افرا
افرا : از پله ها پایین اومدم و رفتیم سمت تالار
مرت : شب قشنگی بود
بعد به خونه برگشتیم و
هر کسی بقیه پارت رو میخواد بیاد پی وی
۲.۵k
۰۱ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.