پندار
پندار
***********
به زور ازسرجام بلند شدم...نباید بهارمیفهمید درد دارم...چه سردردی گرفته بودم...
رفتم سمت حموم دسشوییی تا سرو صورتمو آب بزنم بلکه رنگ پریدگیش بپره...
صورتمو که خشک کردم...دربی امان بازشد...
سمیرا+پنی....این بهاره خرو اینجا نیس که؟!!
من_نه...قایم موشکه؟!!
سمیرا+نه الاغ نیستش....همه بسیج شدیم دنبالشیم...
من_خوب زنگ بزنین بهش...
سمیرا+خوسگ ...نفهم....میگمت نیس..حتما عقام رسیده که زنگ بزنم...خاموشه عموجان..خاموشه...وایی خدا یعنی کجا رفته...
تمام بدنمو استرس گرفته بود....
بدنم ضعف رفت...چشمام سیاه شد...هیچ چیزمعلوم نبود...انگارتوی سیاه چاله گیرافتاده باشم...و هی توی اون سیاه چاله بهاره رو صدا کنم...میخواستم صداش کنم.ولی...نمیشد....مثل طبل توخالی....باوم خالی شد...
**********
چشم که بازکردم...همه چیزسیاه بود...چشمامو بستمو فشارشون دادم.. دوباره بازکردم..دیدم بهترشده بوو...تاربود ولی تصویربود...
ازجام پاشوم..خوب..خداروشکرخواب بوده...
سمیرا اومد کنارم...
سمیرا_داداشی..حالت بهتره...
من+خواب بود؟!
سمیرا دهنشو کج کردو گفت...
سمیرا_کاشکی...ولی رفته...بایه خطی بهم زنگ زدوگفت که رفته پیش خانوادش...دیشب رسید...بخدا روانیه....توهم دخترقطع بود این بنجل خانومو پسندکردی...اه.
لجش گرفته بود...همیشه ناراحت بود غرمیزد..دهنشو کج میکردو بددهن میشد...
دلم شورمیزد...من.که تازه پیداش کرده بودم...ببین خدا...ببین چطورشدم...پیش همه کوه سنگم ولی پیش بهار....ضعیف...ضعیف..هی....
خدایا...
سمیرا_داداشی...بهار...بهارگفت..گفت...رفت وایه اینکه توحقیقتو بفهمی...حقیقتی که خودشم نمیدونه...گفت رفت تاشاید امنیت داشته باشی...کسی تهدیدش کرده؟!
من+حالشو میگیرم...دستمو که مشت کردم آنژیوکدتوی دستم...دستمو اذییت کرد....
حالشو میگیرم ببین...حالا ببین...
**********
سمیرا
*********
ازبیمارستان زدم بیرون...به همون خطی که بهاره بهم زنگ زد زنگ زدم..
بهاره+الو؟!
من_زهرمار...بهار...برو یه جای خلوت...میخوام باهات حرف بزنم....
بعدازچندلحظه گفت
+بگو...
من_تومیدونی چیکارکردی.؟!!!
بهاره+کاری که به نظر عقلم درست بود...
من_گندت بزنن بااین عقلت....عوضی گندزدی....گند...پندارالان بستریه...
بهاره+اون بدون من حالش بهتره..
من_توکی هستی که واسش تعیین تکلیف میکنی....توکی هستی که واسش تصمیم میگیری؟!
بهاره+سمیرا...گدارم میمیرم..تودیگه سرکوفت نزن...سمیرا...من به حاطرخودش رفتم...
من_خوب بهم بگو...توکه مث خواهرمی...بخدا دارم روانی میشم...
بهاره+پندارزخمی بود...کاراون گرشاو نوش آفرین پارساییه
من_چی؟!!!
بهاره+اونا قبلش بهم زنگ زده بودن...تهدید کرده بودن....ولی اهمیت ندادم...اوناهم باچاقو و 11نفرزدنش...بخیه زدمش....ترسیدم سمیرا...ترسیدم...اون بدون من حالش بهتره....
من_که چی؟!
بهاره+میبینی...فقط عشقه که آومو اینجوری نترس میکنه....
من_الان به خودت میگی نترس..
بهاره+اره...من اوتقدرشجاعت به خرج دادم.که تمام دنیامو..تمام وابستگیمو...تمام خودمو رهاکردم...فقط چون میخوام سالم باشه....میفهمی...همین که بدونم زنده اس...کافیه...
من_الان که بدون تو حالش بدتره...
بهاره+حداقل زخمی نمیشه...میفهمی..سالم میمونه...
گوشیو قطع کردم...سعیدو که دیدم به طرفش رفتم...به راحتی میتونستم پیشش دردودل کنم...گریه کنم...دیوونگی کنم....به همین راحتی....
دستمو گرفتو هی میگفت...بیخیال....
منم میخندیدمو یه دیونه نثارش میکردم....
#رمان#رمانخونه
***********
به زور ازسرجام بلند شدم...نباید بهارمیفهمید درد دارم...چه سردردی گرفته بودم...
رفتم سمت حموم دسشوییی تا سرو صورتمو آب بزنم بلکه رنگ پریدگیش بپره...
صورتمو که خشک کردم...دربی امان بازشد...
سمیرا+پنی....این بهاره خرو اینجا نیس که؟!!
من_نه...قایم موشکه؟!!
سمیرا+نه الاغ نیستش....همه بسیج شدیم دنبالشیم...
من_خوب زنگ بزنین بهش...
سمیرا+خوسگ ...نفهم....میگمت نیس..حتما عقام رسیده که زنگ بزنم...خاموشه عموجان..خاموشه...وایی خدا یعنی کجا رفته...
تمام بدنمو استرس گرفته بود....
بدنم ضعف رفت...چشمام سیاه شد...هیچ چیزمعلوم نبود...انگارتوی سیاه چاله گیرافتاده باشم...و هی توی اون سیاه چاله بهاره رو صدا کنم...میخواستم صداش کنم.ولی...نمیشد....مثل طبل توخالی....باوم خالی شد...
**********
چشم که بازکردم...همه چیزسیاه بود...چشمامو بستمو فشارشون دادم.. دوباره بازکردم..دیدم بهترشده بوو...تاربود ولی تصویربود...
ازجام پاشوم..خوب..خداروشکرخواب بوده...
سمیرا اومد کنارم...
سمیرا_داداشی..حالت بهتره...
من+خواب بود؟!
سمیرا دهنشو کج کردو گفت...
سمیرا_کاشکی...ولی رفته...بایه خطی بهم زنگ زدوگفت که رفته پیش خانوادش...دیشب رسید...بخدا روانیه....توهم دخترقطع بود این بنجل خانومو پسندکردی...اه.
لجش گرفته بود...همیشه ناراحت بود غرمیزد..دهنشو کج میکردو بددهن میشد...
دلم شورمیزد...من.که تازه پیداش کرده بودم...ببین خدا...ببین چطورشدم...پیش همه کوه سنگم ولی پیش بهار....ضعیف...ضعیف..هی....
خدایا...
سمیرا_داداشی...بهار...بهارگفت..گفت...رفت وایه اینکه توحقیقتو بفهمی...حقیقتی که خودشم نمیدونه...گفت رفت تاشاید امنیت داشته باشی...کسی تهدیدش کرده؟!
من+حالشو میگیرم...دستمو که مشت کردم آنژیوکدتوی دستم...دستمو اذییت کرد....
حالشو میگیرم ببین...حالا ببین...
**********
سمیرا
*********
ازبیمارستان زدم بیرون...به همون خطی که بهاره بهم زنگ زد زنگ زدم..
بهاره+الو؟!
من_زهرمار...بهار...برو یه جای خلوت...میخوام باهات حرف بزنم....
بعدازچندلحظه گفت
+بگو...
من_تومیدونی چیکارکردی.؟!!!
بهاره+کاری که به نظر عقلم درست بود...
من_گندت بزنن بااین عقلت....عوضی گندزدی....گند...پندارالان بستریه...
بهاره+اون بدون من حالش بهتره..
من_توکی هستی که واسش تعیین تکلیف میکنی....توکی هستی که واسش تصمیم میگیری؟!
بهاره+سمیرا...گدارم میمیرم..تودیگه سرکوفت نزن...سمیرا...من به حاطرخودش رفتم...
من_خوب بهم بگو...توکه مث خواهرمی...بخدا دارم روانی میشم...
بهاره+پندارزخمی بود...کاراون گرشاو نوش آفرین پارساییه
من_چی؟!!!
بهاره+اونا قبلش بهم زنگ زده بودن...تهدید کرده بودن....ولی اهمیت ندادم...اوناهم باچاقو و 11نفرزدنش...بخیه زدمش....ترسیدم سمیرا...ترسیدم...اون بدون من حالش بهتره....
من_که چی؟!
بهاره+میبینی...فقط عشقه که آومو اینجوری نترس میکنه....
من_الان به خودت میگی نترس..
بهاره+اره...من اوتقدرشجاعت به خرج دادم.که تمام دنیامو..تمام وابستگیمو...تمام خودمو رهاکردم...فقط چون میخوام سالم باشه....میفهمی...همین که بدونم زنده اس...کافیه...
من_الان که بدون تو حالش بدتره...
بهاره+حداقل زخمی نمیشه...میفهمی..سالم میمونه...
گوشیو قطع کردم...سعیدو که دیدم به طرفش رفتم...به راحتی میتونستم پیشش دردودل کنم...گریه کنم...دیوونگی کنم....به همین راحتی....
دستمو گرفتو هی میگفت...بیخیال....
منم میخندیدمو یه دیونه نثارش میکردم....
#رمان#رمانخونه
۱.۶k
۱۲ شهریور ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.