بی احساس 11
#بی_احساس_11
.
.
(شب قبل)
.
(از زبان ادمین)
.
.
.
دختر چشمانش را باز کرد درحالی که از کار پسر متعجب بود نگاهش رو به چشمان مست و خواب آلود پسر دوخته بود و منتظر حرفی بود ... هردو برای چند لحظه ساکت بودن که دختر خیلی آروم لب زد ..
.
+ فکر میکردم از تماس بدنی خوشت نمیاد
.
پسر کمی خود را عقب کشید و و قامت بزرگ خود را به نمایش گذاشت و گفت
.
_ من یه بوکسور ام ... حتی اگه نخوام هم مجبورم با حریفم تماس بدنی داشته باشم ولی بهت قول میدم که تو... تو اولین و آخرین نفری هستی که خارج از رینگ مبارزه اجازه دادم تا بدنم رو لمس کنه
.
دختر که همچنان چشمانش را قفل چشمان پسر کرده بود لب از لب باز کرد و باحالتی تمسخر گونه گفت
.
+ همه توی مستی قول میدن ولی فقط یک درصد از اون آدما به قولشون عمل میکنن
.
پسر درحالی که به صورت گرد دختر خیره بود و با دستانش اورا به آغوش میکشید لب زد..
.
_ تو اولین نفری هستی که بهش قول دادم
.
.
دختر درحالی که دستانش را به بازوی پسر قفل کرده و او را به عقب حل میداد آروم کنار گوش پسر زم زمه کرد
.
+ هیونااا .. تو الان مستی بهتره بری خونه و استراحت کنی
.
.
و پسر درحالی که دختر را محکم تر بغل میکرد گفت..
.
_ میشه امشب پیش تو بخوابم ؟!؟.... خسته شدم از تنهایی خوابیدن تو اون خونه بزرگ...... وول ااا من ۸ سال تنها بودم
+ تنها؟!....
_قول میدم کاری نکنم ...میشه ؟!
+ باشه بمون
.
.
پسر که مست بود و تعادلی نداشت بدن بزرگ خود را به تن کوچک و ظریف دختر تکیه داده بود
.
+ هیونااا ... خودت رو محکم بگیر دو قدم دیگه مونده تا برسیم به تخت
.
.
پسر که خورا روی تخت انداخته بود گفت
.
_ وول... میشه دستت رو بگیرم؟!
+دستم؟!...... آره میشه
.
.
(صبح روز بعد)
.
.
+ آره دیگه همش همین بود
_ آها پس خدا رو شکر کاری نکردم ..... ولی چرا لخت بودم؟!؟
+ عاااا .. اون گرمت بود
_ عااا .... معذرت میخوام
+ چرا ؟! کاری نکردی که😁
_بازم... نباید لباسم رو در میاوردم
+ هی این مسخره بازیا چیه .... من تورو هم تو فیلم بردا ری ها لخت دیدم هم تو مسابقات
_ تو ...... مسابقه های منو نگاه میکنی
+ معلومه مگه میشه نبینم بالاخره طرفدار ۷ ساله پرو پاقرصتم
.
پسر درحالی که دستش رو با خجالت روی سرش میکشد گفت
.
_ طرفدار ۷ ساله؟!؟
+ ها؟!؟ ..... نه منظورم اینه که .. میدونی
.
هردو برای چند لحظه چشمانشان را قفل هم کردن و بعد با صدایی بلند :::
.
+/_هاهاهاها ( خنده بلند)
.
.
پسر با حالتی صمیمانه به چشمان دختر نگاه کرد و گفت
.
_ خوب بریم صبحانه بخوریم طرفدار ۷ ساله؟!
.
دختر که خنده ریزی روی لبانش نقش بسته بود گفت
.
+ بریم جناب ساجو هیون
.
.
.
.
.
(شب قبل)
.
(از زبان ادمین)
.
.
.
دختر چشمانش را باز کرد درحالی که از کار پسر متعجب بود نگاهش رو به چشمان مست و خواب آلود پسر دوخته بود و منتظر حرفی بود ... هردو برای چند لحظه ساکت بودن که دختر خیلی آروم لب زد ..
.
+ فکر میکردم از تماس بدنی خوشت نمیاد
.
پسر کمی خود را عقب کشید و و قامت بزرگ خود را به نمایش گذاشت و گفت
.
_ من یه بوکسور ام ... حتی اگه نخوام هم مجبورم با حریفم تماس بدنی داشته باشم ولی بهت قول میدم که تو... تو اولین و آخرین نفری هستی که خارج از رینگ مبارزه اجازه دادم تا بدنم رو لمس کنه
.
دختر که همچنان چشمانش را قفل چشمان پسر کرده بود لب از لب باز کرد و باحالتی تمسخر گونه گفت
.
+ همه توی مستی قول میدن ولی فقط یک درصد از اون آدما به قولشون عمل میکنن
.
پسر درحالی که به صورت گرد دختر خیره بود و با دستانش اورا به آغوش میکشید لب زد..
.
_ تو اولین نفری هستی که بهش قول دادم
.
.
دختر درحالی که دستانش را به بازوی پسر قفل کرده و او را به عقب حل میداد آروم کنار گوش پسر زم زمه کرد
.
+ هیونااا .. تو الان مستی بهتره بری خونه و استراحت کنی
.
.
و پسر درحالی که دختر را محکم تر بغل میکرد گفت..
.
_ میشه امشب پیش تو بخوابم ؟!؟.... خسته شدم از تنهایی خوابیدن تو اون خونه بزرگ...... وول ااا من ۸ سال تنها بودم
+ تنها؟!....
_قول میدم کاری نکنم ...میشه ؟!
+ باشه بمون
.
.
پسر که مست بود و تعادلی نداشت بدن بزرگ خود را به تن کوچک و ظریف دختر تکیه داده بود
.
+ هیونااا ... خودت رو محکم بگیر دو قدم دیگه مونده تا برسیم به تخت
.
.
پسر که خورا روی تخت انداخته بود گفت
.
_ وول... میشه دستت رو بگیرم؟!
+دستم؟!...... آره میشه
.
.
(صبح روز بعد)
.
.
+ آره دیگه همش همین بود
_ آها پس خدا رو شکر کاری نکردم ..... ولی چرا لخت بودم؟!؟
+ عاااا .. اون گرمت بود
_ عااا .... معذرت میخوام
+ چرا ؟! کاری نکردی که😁
_بازم... نباید لباسم رو در میاوردم
+ هی این مسخره بازیا چیه .... من تورو هم تو فیلم بردا ری ها لخت دیدم هم تو مسابقات
_ تو ...... مسابقه های منو نگاه میکنی
+ معلومه مگه میشه نبینم بالاخره طرفدار ۷ ساله پرو پاقرصتم
.
پسر درحالی که دستش رو با خجالت روی سرش میکشد گفت
.
_ طرفدار ۷ ساله؟!؟
+ ها؟!؟ ..... نه منظورم اینه که .. میدونی
.
هردو برای چند لحظه چشمانشان را قفل هم کردن و بعد با صدایی بلند :::
.
+/_هاهاهاها ( خنده بلند)
.
.
پسر با حالتی صمیمانه به چشمان دختر نگاه کرد و گفت
.
_ خوب بریم صبحانه بخوریم طرفدار ۷ ساله؟!
.
دختر که خنده ریزی روی لبانش نقش بسته بود گفت
.
+ بریم جناب ساجو هیون
.
.
.
۲.۱k
۲۲ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.