☆ رئیس خرابکار من ☆

part6
از زبان ا/ت•
رسیدیم باغ وحش و رفتیم تو داشتیم همینجوری از کنار قفسا رد میشدیم که یهو متوجه شدیم رئیس و جین شی نیستن
سوجین: وا کجا غیبشون زد؟
هیون: احتمالا گممون کردن بیاین بریم ممکنه تو راه پیداشون کنیم
ا/ت: موافقم دوتا مرد گنده از پس خودشون برمیان
به راهمون ادامه دادیم
از زبان نامجون•
وقتی بقیه حواسشون نبود هیونگو بردم اونور تر تا باهاش حرف بزنم
جین: خب تعریف کن چی شده؟
نامجون: باشه فقط داد نزن
جین: باشه بگو
نامجون: خب ببین من.... از ا/ت....
جین: متنفری میدونم
نامجون: نه خب راستش ازش خوشم اومده
جین: چییییییییی؟!
نامجون: نه ینی ازش بدم میاد ولی دوسش دارم ( بچم •-•)
جین: اخه چجورییی؟هندسامیت صورتم ریخت
نامجون: خودمم نمیدونم چرا، اصن دلیل منطقی ای ندارم هرکار میکنم از سرم بیرون نمیره
جین: اخی... ینی چیز باید بهش بگی
نامجون: فک نمیکنم از پسش بربیام اخه اون خیلی خشنه
جین: ازش میترسی؟ •-•
نامجون: راستش اره
جین: حق داری منم میترسم ازش، ولی اگه الان بهش نگی بعدا پشیمون میشی
نامجون: سعیمو میکنم....
•••••••••••••••
کوتاه شد ولی پارت بعد براتون کلی ماجرا دارم پس منتظر باشید