خان زاده پارت ۷
#طاها
امیر علی رو رسوندم و رفتم بام تهران
بعد از ۳۰ مین رسیدم
پیاده شدم و مثل همیشه سیگارمو در اوردم و گذاشتم گوشه لبم و روشنش کردم
تو فکر بودم
فکر اینکه قراره چی بشه
فردای خودمو نمیدیدم با گند کاری های بابام
امشبم که سر اون دختر اه ته سیگارمو زیر پام له کردم هرچی بیشتر فکر کنم اعصابم خورد تر میشه
#رها
از وسط حیاط بلند شدم و رفتم تو اتاق خودم داشتم لباسمو در میاوردم که در اتاق به سرعت باز و بسته شد و ارسامی که داخل اتاق بود
_ چیکار میکنی برو بیرون
÷ اگه نرم میخوای چیکار کنی من که ترو باختم بزار حداقل شب اخری ی فیضی هم خودم ببرم
مخم سوت کشدید همین جوری که نزدیک میشد منم میرفتم عقب که پام خورد به تخت و پرت شدم روی تخت ولی اون به کارش ادامه میداد
نزدیک و نزدیک تر میشد
جیغ زدم ولی انگار همه کر شده بودن و نمیشنیدن
درو برم رو نگاه کردم گلدونی که همیشه بالا سرم بود رو برداشتم و با شتاب زدم پس سرش که چشماش بسته شد و افتاد
از فرصت استفاده کردم همون لباس و مانتویی که تو مهمونی تنم بو رو تنم کردم و داشتم میزدم بیرون که بتول خانم جلو در بود
× تو چیکار کردی مادر
_ برام وقت بخر بتول خانم ترو خدا به کسی هم نگو کار من بوده
از کنارش رد شدم و دوییدم
تو خیابون واسه تاکسی دست تکون دادم
نگه داشت نشتم تو ماشین و با شتاب گفتم: فقط برو
راه افتاد
€ خواهرم حداقل بگو مقصدت کجاست
ی نگاه بهش کردم: برو بام تهران
نمیدونم زمان کی سپری شد که تاکسی وایساد
_ اقا ببخشید من پولی همراهم نیس ولی این موبایل رو ببر بفروش هر چقدر شد مال خودت
€ فدای سرت که پول نداری ی دعا فاتحه واسه پدرم بخونی کافیه
ی لبخند از سر رضایت بهش زدم و پیاده شدم
تهران از این بالا چقدر قشنگه ولی وقتی تو عمقش بری ادماش کثیفن کثافتن
فکری به سرم زد
رفتم لب پرتگاه
من دیگه تو این دنیا جام نیس وقتی منو مثل دسمال کاغذی رد و بدل میکنن
پارت ۷💜
امیر علی رو رسوندم و رفتم بام تهران
بعد از ۳۰ مین رسیدم
پیاده شدم و مثل همیشه سیگارمو در اوردم و گذاشتم گوشه لبم و روشنش کردم
تو فکر بودم
فکر اینکه قراره چی بشه
فردای خودمو نمیدیدم با گند کاری های بابام
امشبم که سر اون دختر اه ته سیگارمو زیر پام له کردم هرچی بیشتر فکر کنم اعصابم خورد تر میشه
#رها
از وسط حیاط بلند شدم و رفتم تو اتاق خودم داشتم لباسمو در میاوردم که در اتاق به سرعت باز و بسته شد و ارسامی که داخل اتاق بود
_ چیکار میکنی برو بیرون
÷ اگه نرم میخوای چیکار کنی من که ترو باختم بزار حداقل شب اخری ی فیضی هم خودم ببرم
مخم سوت کشدید همین جوری که نزدیک میشد منم میرفتم عقب که پام خورد به تخت و پرت شدم روی تخت ولی اون به کارش ادامه میداد
نزدیک و نزدیک تر میشد
جیغ زدم ولی انگار همه کر شده بودن و نمیشنیدن
درو برم رو نگاه کردم گلدونی که همیشه بالا سرم بود رو برداشتم و با شتاب زدم پس سرش که چشماش بسته شد و افتاد
از فرصت استفاده کردم همون لباس و مانتویی که تو مهمونی تنم بو رو تنم کردم و داشتم میزدم بیرون که بتول خانم جلو در بود
× تو چیکار کردی مادر
_ برام وقت بخر بتول خانم ترو خدا به کسی هم نگو کار من بوده
از کنارش رد شدم و دوییدم
تو خیابون واسه تاکسی دست تکون دادم
نگه داشت نشتم تو ماشین و با شتاب گفتم: فقط برو
راه افتاد
€ خواهرم حداقل بگو مقصدت کجاست
ی نگاه بهش کردم: برو بام تهران
نمیدونم زمان کی سپری شد که تاکسی وایساد
_ اقا ببخشید من پولی همراهم نیس ولی این موبایل رو ببر بفروش هر چقدر شد مال خودت
€ فدای سرت که پول نداری ی دعا فاتحه واسه پدرم بخونی کافیه
ی لبخند از سر رضایت بهش زدم و پیاده شدم
تهران از این بالا چقدر قشنگه ولی وقتی تو عمقش بری ادماش کثیفن کثافتن
فکری به سرم زد
رفتم لب پرتگاه
من دیگه تو این دنیا جام نیس وقتی منو مثل دسمال کاغذی رد و بدل میکنن
پارت ۷💜
۷.۶k
۱۲ تیر ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.