نومیدی
یاد من و دیوانه بازی های بی مزه...
یاد من و خاموشی ناگاه در لحظه...
یاد من و اندیشه های مرگ من با گاز....
مغز همیشه سرد خود را یاد دارم باز....
یادم هنوزش هست از تلخی بی هوشم....
از غرغر و بدخلقی و افکار مغشوشم...
از بحث های علمی پوچ و مزخرف هام...
از گفتگوی فلسفی تاریخ مصرف هام....
من نیستم دیگر...من بازنده...بدبخت است...
این روزهای لعنتی بدجور سرسخت است...
این روزهای مسخره بدجور بیمار است....
شب ها ک می خوابم دوچشمم باز...بیدار است....
دل خسته از هر حادثه...ارام و مغمومم...
یک غول بی فردای بی حال و گس و شومم...
یک غول افسرده ک در ان روزها گیر است...
دل خسته از هرچیز حتی از خودش سیر است....
------------------------------
در حلق من فریادها خاموش و پژمردند....
یاد من و خاموشی ناگاه در لحظه...
یاد من و اندیشه های مرگ من با گاز....
مغز همیشه سرد خود را یاد دارم باز....
یادم هنوزش هست از تلخی بی هوشم....
از غرغر و بدخلقی و افکار مغشوشم...
از بحث های علمی پوچ و مزخرف هام...
از گفتگوی فلسفی تاریخ مصرف هام....
من نیستم دیگر...من بازنده...بدبخت است...
این روزهای لعنتی بدجور سرسخت است...
این روزهای مسخره بدجور بیمار است....
شب ها ک می خوابم دوچشمم باز...بیدار است....
دل خسته از هر حادثه...ارام و مغمومم...
یک غول بی فردای بی حال و گس و شومم...
یک غول افسرده ک در ان روزها گیر است...
دل خسته از هرچیز حتی از خودش سیر است....
------------------------------
در حلق من فریادها خاموش و پژمردند....
۲۶.۲k
۳۱ خرداد ۱۴۰۰