عاشقانه
بـــوی عطــری میرســد از دور، میگویم تویی
قـــاصدک میرقصد و پرشور، میگویم تویی
یک نسیمی میوزد بر گونههای خیس من
میرود پس پـــردههای تـور، میگویم تـویـی
بغضهای کهنه را سر میکشم من بیت بیت
بوســـهها میگیــرم از انگـــور، میـگویـم تـویی
بـاد میافتد بـه گنـدم زار میلــرزد دلــم
چون پریشان گیسوان، میگـویـم تـویـی
نیمــه شبها میکنم آغــــوش روی مــاه بـاز
میشــود سر تا به پایش نور، میگویم تویی
شعـــر میخـــوانـم بــــرای بـاغ سـبــــز خـانــهام
شاخه شاخه میشود مسرور، میگویم تویی
این غزل میماند و شبهای مهتابی و من
شـــور میریـــزم در ایـن سنتـــور، میگویم...
قـــاصدک میرقصد و پرشور، میگویم تویی
یک نسیمی میوزد بر گونههای خیس من
میرود پس پـــردههای تـور، میگویم تـویـی
بغضهای کهنه را سر میکشم من بیت بیت
بوســـهها میگیــرم از انگـــور، میـگویـم تـویی
بـاد میافتد بـه گنـدم زار میلــرزد دلــم
چون پریشان گیسوان، میگـویـم تـویـی
نیمــه شبها میکنم آغــــوش روی مــاه بـاز
میشــود سر تا به پایش نور، میگویم تویی
شعـــر میخـــوانـم بــــرای بـاغ سـبــــز خـانــهام
شاخه شاخه میشود مسرور، میگویم تویی
این غزل میماند و شبهای مهتابی و من
شـــور میریـــزم در ایـن سنتـــور، میگویم...
۲۵.۹k
۲۲ آذر ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۲۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.