شرکت+اقای+کیم...
#شرکت_اقای_کیم+
#part18
"ویو+ات"
سعی+کردم+خودمو+یه+جوری+نشون+بدم...که+انگار+اصلا+حواسم+به+حرفاشون+نبود...
ات:او...اومدین؟
نامجون:من+میرم+کارای+مرخصیش+رو+انجام+بدم!
ات:چی؟مرخصی؟اما+اون+که+تازه...
نامجون:کسی+از+تو+نظر+نخواست!(داد)
هیچی+نگفتم...+
رفت+سمت+پرستار...منم+همونجا+وایستادم+و+تکون+نخوردم
نمیدونم پرستار بهش چی گفت که شروع کرد به داد و بیداد کرد
نامجون:بهت گفتم بگو بیاد اینجا!(داد)
پرستار:اما ایشون الان استراحت...
نامجون:خفه شو...من نمیدونم تو چرا هیچی نمیفهمی ...یعنی انقدر خنگی؟(داد)
پرستار:درست صحبت کن!(داد) ولی فک کنم شما هیچی نمیفهمید نه من!(داد)
نامجون:اره!من هیچی نمیفهمم!به تو ربطی داره؟
پرستار:ببخشید...
پرستار بدبخت کپ کرده بود
برای همین رفتم سمتشون...
ات:اقای کیم..لطفا بیاین بریم بشینیم...تا اقای دکتر...
نامجون:تو یکی ساکت شو!(داد)
ات:اقای کیم!
نامجون:پوففففف...
رفتم سمت صندلی و اونم دنبالم اومد...و کنارم روی صندلی نشست...تا اینکه بعد یک ربع دکتر از توی اتاقش اومد بیرون...وقتی اقای کیم رفت سمتش دکتر گفت که نمیشه و از اینجور چیزا ولی اقای کیم چند تا برگه رو امضا کرد که همه چیز به عهده ی خودش باشه نه بیمارستان
و جونگ کوک رو برد توی خونه ی خود کوک...حتی زحمت نکشید که ببرتش خونه ی خودش!
و از من خواست که اونجا بمونم
خماریییییییی🙃❤
#part18
"ویو+ات"
سعی+کردم+خودمو+یه+جوری+نشون+بدم...که+انگار+اصلا+حواسم+به+حرفاشون+نبود...
ات:او...اومدین؟
نامجون:من+میرم+کارای+مرخصیش+رو+انجام+بدم!
ات:چی؟مرخصی؟اما+اون+که+تازه...
نامجون:کسی+از+تو+نظر+نخواست!(داد)
هیچی+نگفتم...+
رفت+سمت+پرستار...منم+همونجا+وایستادم+و+تکون+نخوردم
نمیدونم پرستار بهش چی گفت که شروع کرد به داد و بیداد کرد
نامجون:بهت گفتم بگو بیاد اینجا!(داد)
پرستار:اما ایشون الان استراحت...
نامجون:خفه شو...من نمیدونم تو چرا هیچی نمیفهمی ...یعنی انقدر خنگی؟(داد)
پرستار:درست صحبت کن!(داد) ولی فک کنم شما هیچی نمیفهمید نه من!(داد)
نامجون:اره!من هیچی نمیفهمم!به تو ربطی داره؟
پرستار:ببخشید...
پرستار بدبخت کپ کرده بود
برای همین رفتم سمتشون...
ات:اقای کیم..لطفا بیاین بریم بشینیم...تا اقای دکتر...
نامجون:تو یکی ساکت شو!(داد)
ات:اقای کیم!
نامجون:پوففففف...
رفتم سمت صندلی و اونم دنبالم اومد...و کنارم روی صندلی نشست...تا اینکه بعد یک ربع دکتر از توی اتاقش اومد بیرون...وقتی اقای کیم رفت سمتش دکتر گفت که نمیشه و از اینجور چیزا ولی اقای کیم چند تا برگه رو امضا کرد که همه چیز به عهده ی خودش باشه نه بیمارستان
و جونگ کوک رو برد توی خونه ی خود کوک...حتی زحمت نکشید که ببرتش خونه ی خودش!
و از من خواست که اونجا بمونم
خماریییییییی🙃❤
۵.۶k
۲۰ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.