شاید کمی طولانی باشه اما به خوندنش می ارزه!

شاید کمی طولانی باشه اما به خوندنش می ارزه!
نزدیکهای غروب برای برداشتن غذا رفتم خونه مادرم دم درخونمون دوستم که بعد چندروز فاصله گرفتنم‌ بخاطر بدقولیش وبدقول شدن من پیش دوستان! زنگ زدکه میخواد باهم باشیم.گفته باشم‌ بهتره سن دوستم یکونیم برابرسن خودمه.بزرگترین ریسک زندگیشو میخواست به کمک من ویکی ازدوستای من که اطفاقی درحین مسافرت آشناشدیم انجام بده.بعد کلی توضیح درمورد مساله جواب من:
بهش گفتم حاجی من به این اصل معتقدم خداباتوجه به دل آدما آدمهارو به زنجیره منتهی به آرامش وصل میکنه.وتوسط انسانها آرامشو به بقیه انسانها میرسونه.پس خوشبین باش نظرخدا هم مثبته که ماهارو باحلم خودش بعضا اطفاقی سره راه هم قرارداده.هیچ کسی هم بردیگری برتری ندارد درسایه تلاشش.اما دوستمون دکتر...حلقه اصلی وصل این وسیله های آرامش آور برای همنوع هست.بعد کلی حرف زدن از نیتش درمورد کارهای عام المنفعه وکمک به همنوع بهش گفتم باید به خدا ثابت کنی که واقعا رو نیتت میمونی وعمل میکنی تا خدا اجازه استفاده ازنعمتی که دراختیارت قرارداده را بدهد.اونم با کمک ومساعدت دوستان.
درحین صحبتهام متوجه این صحنه شدم وبخاطر همراهی خدا به درگاهش شکر کردم...

#عاشقانه
#خاصترین