p¹¹/last
جونگکوک«هه..دختره ی احمق!
_نینا بهوش اومده..کوک میره پیشش..
جونگکوک«نینا..هنوزم..دوسم داری؟
نینا«هوم..نمیدونم..
جونگکوک«میشه..دوسم داشته باشی؟من عاشقتم!
نینا«مطمئن نیستم..شاید اگر یونا کارش لو نمیرفت،توهم اینجا نبودی!
جونگکوک«تروخدا..یه فرصت بهم بده(انگشت اشاره شو با اونیکی دستش میگه و کیوت تلفظ میکنه)
نینا«کیوت..مگه من میتونم به این قیافه نه بگم؟
جونگکوک«نمیتونی نه..
نینا«نه..ولی تو خیلی از من بزرگتری..
جونگکوک«هوم..میشم چیت؟
نینا«دوس پسرم؟
جونگکوک«نه
نینا«یه اقایی که ازم بزرگتره؟
جونگکوک«نه:/
نینا«اهااا فهمیدممممم..
جونگکوک«چی؟(ذوق)
نینا«باباممممم(ذوق)
جونگکوک«نع...:/
نینا«اممم..شوهرم؟
جونگکوک«نه:/
نینا«عیممممم..خب...خاک تو سرت:/
جونگکوک«چراا؟بلخره فهمیدی؟(چشمک)
نینا«میشی قاتلم؟ بیترادب؟
جونگکوک«ببینم تو اصن تاحالا رابطه داشتی؟
نینا«اره یه دوس پسر داشتم..
جونگکوک«الان دیگه مطمئن شدم تو بهشتی ای..
نینا«منظورت چیه..
جونگکوک«خب ببین گلم..من ۱۶ سال ازت بزرگترم و تقریبا جای پدر عزیزت رو دارم..
نینا«خب..؟
جونگکوک«پس من شوگر ددیتم:) (چشمک)
نینا«هن..چی.. وایسا..گمشووو برو بیترگوزووووووووو
جونگکوک«یاح یاح نزننننن
_و این بود اغاز زندگی جدید برای هردو شون:)
-خبدلیلتمومکردنفیکاماینهکهمیخامیهفیکخوناشامیبنویسم..ولینمیدونمازکی..بنظرتونازکیبنویسم؟
و.. نظرتونرودربارهفیکهامتوناشناسابگید:)
مرصی:)
_نینا بهوش اومده..کوک میره پیشش..
جونگکوک«نینا..هنوزم..دوسم داری؟
نینا«هوم..نمیدونم..
جونگکوک«میشه..دوسم داشته باشی؟من عاشقتم!
نینا«مطمئن نیستم..شاید اگر یونا کارش لو نمیرفت،توهم اینجا نبودی!
جونگکوک«تروخدا..یه فرصت بهم بده(انگشت اشاره شو با اونیکی دستش میگه و کیوت تلفظ میکنه)
نینا«کیوت..مگه من میتونم به این قیافه نه بگم؟
جونگکوک«نمیتونی نه..
نینا«نه..ولی تو خیلی از من بزرگتری..
جونگکوک«هوم..میشم چیت؟
نینا«دوس پسرم؟
جونگکوک«نه
نینا«یه اقایی که ازم بزرگتره؟
جونگکوک«نه:/
نینا«اهااا فهمیدممممم..
جونگکوک«چی؟(ذوق)
نینا«باباممممم(ذوق)
جونگکوک«نع...:/
نینا«اممم..شوهرم؟
جونگکوک«نه:/
نینا«عیممممم..خب...خاک تو سرت:/
جونگکوک«چراا؟بلخره فهمیدی؟(چشمک)
نینا«میشی قاتلم؟ بیترادب؟
جونگکوک«ببینم تو اصن تاحالا رابطه داشتی؟
نینا«اره یه دوس پسر داشتم..
جونگکوک«الان دیگه مطمئن شدم تو بهشتی ای..
نینا«منظورت چیه..
جونگکوک«خب ببین گلم..من ۱۶ سال ازت بزرگترم و تقریبا جای پدر عزیزت رو دارم..
نینا«خب..؟
جونگکوک«پس من شوگر ددیتم:) (چشمک)
نینا«هن..چی.. وایسا..گمشووو برو بیترگوزووووووووو
جونگکوک«یاح یاح نزننننن
_و این بود اغاز زندگی جدید برای هردو شون:)
-خبدلیلتمومکردنفیکاماینهکهمیخامیهفیکخوناشامیبنویسم..ولینمیدونمازکی..بنظرتونازکیبنویسم؟
و.. نظرتونرودربارهفیکهامتوناشناسابگید:)
مرصی:)
۲۵.۶k
۱۸ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.