یک جایی خواندم ارنست همینگوی زمانی که مشغول نوشتنِ "پیرمر
یک جایی خواندم ارنست همینگوی زمانی که مشغول نوشتنِ "پیرمرد و دریا " بوده است ،
بارها بَدحال شده و بعد از انتقالَش به بیمارستان ، پزشکان علت را دریازدگی تشخیص داده اند ، در حالی که او در زمانِ نوشتن آن رُمان کیلومترها از دریا فاصله داشته است...
به گمانم آنقدر غرق در " پیرمرد و دریای" خویش بوده که بوی دریا گرفته و دریازدِگی بدحالَش کرده...!
مادربزرگم میگفت
گاهی آنقدر مینشینم و به دشتِ شقایق نزدیکِ خانهی کودکیهایم فکر میکنم
که وقتی به خودم میآیم دَستهایم بوی شقایق گرفته است...
راستی؛
گفتهام برایَت که مادرم گاهی مَرا میبوید و زِمزمه میکند که بوی خاصی میدهم...
به روی خودَم نمیآورم که بوی توست.❤ 🍃 ..
غرقِ هَرچه بِشوی بویَش را میگیری..!
غرق چِشمانت ،
خیالَت ،
لبخندَت...
من آنقدر غرقِ توام که بویَت را گرفته ام...❤
حالا میفهمم مادربزرگم آن روزها چه میگفت..!
بارها بَدحال شده و بعد از انتقالَش به بیمارستان ، پزشکان علت را دریازدگی تشخیص داده اند ، در حالی که او در زمانِ نوشتن آن رُمان کیلومترها از دریا فاصله داشته است...
به گمانم آنقدر غرق در " پیرمرد و دریای" خویش بوده که بوی دریا گرفته و دریازدِگی بدحالَش کرده...!
مادربزرگم میگفت
گاهی آنقدر مینشینم و به دشتِ شقایق نزدیکِ خانهی کودکیهایم فکر میکنم
که وقتی به خودم میآیم دَستهایم بوی شقایق گرفته است...
راستی؛
گفتهام برایَت که مادرم گاهی مَرا میبوید و زِمزمه میکند که بوی خاصی میدهم...
به روی خودَم نمیآورم که بوی توست.❤ 🍃 ..
غرقِ هَرچه بِشوی بویَش را میگیری..!
غرق چِشمانت ،
خیالَت ،
لبخندَت...
من آنقدر غرقِ توام که بویَت را گرفته ام...❤
حالا میفهمم مادربزرگم آن روزها چه میگفت..!
۲.۴k
۲۲ شهریور ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.