تک پارتی « جونگ کوک »
ویو ا.ت :
از خواب پریدم ، از طبقه ی پایین صدای دعوا میومد .
صدای کوک و داداشش بود ...
(علامت کوک : - ..... علامت داداشش: & ... علامت ا.ت : + ....)
-: گفتم نمیدمش ، حرف نزن * داد میزد *
&: هرچقدر بخوای بهت پول میدم فقط بدش به من*تقریبا آروم*
-: گفتم نهههه ، برو بیرون ، فک کردی من اونو با پول عوض میکنم احمق * داد میزد*
&: خواهش میکنم کوک ، اون به درد تو نمیخوره*آروم*
-: به تو چه اصن ، اگه الان نری بیرون از عمارت ، میگم بادیگاردا بیان تو گونی ببرنت *همچنان داد*
ویو ا.ت : تند تند از پله ها اومدم پایین ...
+: چی شده ؟؟؟
-: تو برو تو اتاق ، من الان میام * یکم بلند *
&: نه نرو ا.ت ، بیا با هم بریم عمارت من ، قول میدم بهتر از اینجاست ، قول میدم !!
+: یعنی چی ، چی میگی ؟؟
-: ا.ت گفتم برو تو اتاق * داد *
+: خیل خب باشه رفتم .
ویو ا.ت :
برگشتم داخل اتاق ولی هنوز صدای داد و بیدادشون تو عمارت میپیچید و اکو میشد ..
یه نیم ساعت گذشت و سر و صدا ها خوابید ، دوباره رفتم پایین..
دیدم کوک روی مبل نشسته و ساعد دستش رو گذاشته رو زانو هاش و چشماشو بسته ..
+: کوک ..
-:........
+: کوک چه اتفاقی افتاده بود ؟
-: آه ، چیزه ، داداشم اومده بود میخواست تورو بخره .
+: مگه من سیب زمینی ام که منو بخره:/
-: نه ولی خب این نوعی برده گیری عه
+: دستت درد نکنه حالا دیگه من برده ام ؟!
-: * از جاش بلند شد و اومد سمتم* تو عشق منی ، تو خودت باید برده داشته باشی ، چه برسه به برده بودن.
* دستشو رو گونم کشید و یه بوسه ی سطحی رو لبم گاشت و ادامه داد ..* من تو رو با هیچی عوض نمیکنم بیب ..
ویو ا.ت :
لبخند زدم .. آخه کی باورش میشه رئیس باند مافیایی با همه ی تشکیلاتش ، عاشق برده اش بشه ...
اسلاید دو تیپ کوک توی عمارته ...
دوستتون دارم آتیشا ، اینم از تک پارتی کوک :)
از خواب پریدم ، از طبقه ی پایین صدای دعوا میومد .
صدای کوک و داداشش بود ...
(علامت کوک : - ..... علامت داداشش: & ... علامت ا.ت : + ....)
-: گفتم نمیدمش ، حرف نزن * داد میزد *
&: هرچقدر بخوای بهت پول میدم فقط بدش به من*تقریبا آروم*
-: گفتم نهههه ، برو بیرون ، فک کردی من اونو با پول عوض میکنم احمق * داد میزد*
&: خواهش میکنم کوک ، اون به درد تو نمیخوره*آروم*
-: به تو چه اصن ، اگه الان نری بیرون از عمارت ، میگم بادیگاردا بیان تو گونی ببرنت *همچنان داد*
ویو ا.ت : تند تند از پله ها اومدم پایین ...
+: چی شده ؟؟؟
-: تو برو تو اتاق ، من الان میام * یکم بلند *
&: نه نرو ا.ت ، بیا با هم بریم عمارت من ، قول میدم بهتر از اینجاست ، قول میدم !!
+: یعنی چی ، چی میگی ؟؟
-: ا.ت گفتم برو تو اتاق * داد *
+: خیل خب باشه رفتم .
ویو ا.ت :
برگشتم داخل اتاق ولی هنوز صدای داد و بیدادشون تو عمارت میپیچید و اکو میشد ..
یه نیم ساعت گذشت و سر و صدا ها خوابید ، دوباره رفتم پایین..
دیدم کوک روی مبل نشسته و ساعد دستش رو گذاشته رو زانو هاش و چشماشو بسته ..
+: کوک ..
-:........
+: کوک چه اتفاقی افتاده بود ؟
-: آه ، چیزه ، داداشم اومده بود میخواست تورو بخره .
+: مگه من سیب زمینی ام که منو بخره:/
-: نه ولی خب این نوعی برده گیری عه
+: دستت درد نکنه حالا دیگه من برده ام ؟!
-: * از جاش بلند شد و اومد سمتم* تو عشق منی ، تو خودت باید برده داشته باشی ، چه برسه به برده بودن.
* دستشو رو گونم کشید و یه بوسه ی سطحی رو لبم گاشت و ادامه داد ..* من تو رو با هیچی عوض نمیکنم بیب ..
ویو ا.ت :
لبخند زدم .. آخه کی باورش میشه رئیس باند مافیایی با همه ی تشکیلاتش ، عاشق برده اش بشه ...
اسلاید دو تیپ کوک توی عمارته ...
دوستتون دارم آتیشا ، اینم از تک پارتی کوک :)
۶.۲k
۰۶ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.