رُمآن:بی پَنآه :پارت ۱۸ پایین فصل اول :*)
یه ماه از قضیه دزدیدع شدنم توسط هیراد گذشته تو این یه ماه هیراپامو بهونه کردع و اصلن نمیزارع از خانوادم صبحت کنم امروز میخاسم بهش بگم که بزارع برم خونمون
تو این یع ماه خعلی چیزا فرق کردع بود منی که از هیراد مثع سگ می ترسیدم جوری شده که اگه یه روز سرمو رو سینه اش نزارم خابم نمبیرع نمیدونم چطوری بعد اون زندگی کنم
با تکون دادن سرم از این فکرا بیرون اومدم آه پرسوزی کشیدم دستی به پام که دیروز از اتانول بیرون کشیدع بود دکتر کردم حتی هیراد نزاش از تخت بیام پایین دکتر شخصیسش که یع پیرمرد بود اومد تو این یه ماه با هیراد دو باری رفته بودیم بیرون که اونم هردفع جوری مُچ دستمو میکشید که انگار واقعن میخام فرار کنم با اومدن صدای هیراد با خوشحالی از تخت اومدم پای من تختی که تو این مدت به روزم نذاشت تنهایی بخابم
با خوشحالی رفتم به سمتش
با دیدن من چشمکی زد و گف توله من چطورع
با ذوق خندیمو و گفتم خوبم اومد روبه رو و از بازم گرفتو به سمت خودش کشید که باعث شد رو مبل راحتی که کنارش بود بیوفتیم دوتایی خاستم از روش پاشم کع نیشگونی از بازوم گرفته غرید
بخواب توله خابم میاد
سرمو رو سینه اش،گذاشتمو به صدای ضربان قلبش گوش دادم چشام پر از اشک شد من بدون هیراد چجوری میخام بمونم با خیس شدن و فین فین کردنم با تعجب نگام کرد منو نشوند وسط پاشو گف
چرا گریع میکنی طُ توله
با فین فین نگاهی بش کردمو و گفتم پای حرفی که زدی هستی
با گفتن این حرفع من رنگش پرید و سرشو پایین انداخت و باصدای دورگه ای گف آرع
با این حرفش بغض تو گلوم بیشتر شد پس راضیع من برم پَ چرا مثع قبلنا نگف تو گوه میخوری توله سگ مگع دوسم ندرع ینی دل کندن از من انقد براش آسونع چشام پر از اشک شد سری تکون دادمو از پاش بلند شدم به سمت اتاق رفتمو و با صدای که از بغض میلرزید پشت بهش برا اینکع اشکامو که صورتمو خیس کردو رو نبینع گفتم عب ندرع من دارم میرم بخابم فردا صبح بیدارم کن تا خودم برم نمیخام دیع مزاحمت شَم
با این حرفم خاس اعتراض کنح که با دویدنم به سمت اتاق اجازع حرف زدن بهشو ندادمو پا تند کردم به سمت اتاق
جلوی آینه واستادم به چشای اشکیم نگاه کردم پوزخندی به خودم زدمو مثع دیونه ها خندیدم به خودم تو آینه نگاهی بی روحی کردم
برا چی گریه من که از اولشم تو زندگی کسی جا نداشتم اینم روش بآ بغض سری تکون دادمو با قورت دادن بغضم به سمت تخت رفتم که کلع بالش از اشکم خیس شد نمیدونم
ساعت چن بود که با گرم شدن چشام به خاب رفتم وسط خاب و بیداری بودم که حس کردم صورتمو کسی نوازش کرد و پشت سرش صدای آشنایی غرید مگع من تورو میزارن بری توله سگ فک کردم خابم برا همین بازم چشامو وا کردم که یهویی دستمالی رو دهنم گذاشتو و خاستم دستمالو پَس
پایان فصل اول
تو این یع ماه خعلی چیزا فرق کردع بود منی که از هیراد مثع سگ می ترسیدم جوری شده که اگه یه روز سرمو رو سینه اش نزارم خابم نمبیرع نمیدونم چطوری بعد اون زندگی کنم
با تکون دادن سرم از این فکرا بیرون اومدم آه پرسوزی کشیدم دستی به پام که دیروز از اتانول بیرون کشیدع بود دکتر کردم حتی هیراد نزاش از تخت بیام پایین دکتر شخصیسش که یع پیرمرد بود اومد تو این یه ماه با هیراد دو باری رفته بودیم بیرون که اونم هردفع جوری مُچ دستمو میکشید که انگار واقعن میخام فرار کنم با اومدن صدای هیراد با خوشحالی از تخت اومدم پای من تختی که تو این مدت به روزم نذاشت تنهایی بخابم
با خوشحالی رفتم به سمتش
با دیدن من چشمکی زد و گف توله من چطورع
با ذوق خندیمو و گفتم خوبم اومد روبه رو و از بازم گرفتو به سمت خودش کشید که باعث شد رو مبل راحتی که کنارش بود بیوفتیم دوتایی خاستم از روش پاشم کع نیشگونی از بازوم گرفته غرید
بخواب توله خابم میاد
سرمو رو سینه اش،گذاشتمو به صدای ضربان قلبش گوش دادم چشام پر از اشک شد من بدون هیراد چجوری میخام بمونم با خیس شدن و فین فین کردنم با تعجب نگام کرد منو نشوند وسط پاشو گف
چرا گریع میکنی طُ توله
با فین فین نگاهی بش کردمو و گفتم پای حرفی که زدی هستی
با گفتن این حرفع من رنگش پرید و سرشو پایین انداخت و باصدای دورگه ای گف آرع
با این حرفش بغض تو گلوم بیشتر شد پس راضیع من برم پَ چرا مثع قبلنا نگف تو گوه میخوری توله سگ مگع دوسم ندرع ینی دل کندن از من انقد براش آسونع چشام پر از اشک شد سری تکون دادمو از پاش بلند شدم به سمت اتاق رفتمو و با صدای که از بغض میلرزید پشت بهش برا اینکع اشکامو که صورتمو خیس کردو رو نبینع گفتم عب ندرع من دارم میرم بخابم فردا صبح بیدارم کن تا خودم برم نمیخام دیع مزاحمت شَم
با این حرفم خاس اعتراض کنح که با دویدنم به سمت اتاق اجازع حرف زدن بهشو ندادمو پا تند کردم به سمت اتاق
جلوی آینه واستادم به چشای اشکیم نگاه کردم پوزخندی به خودم زدمو مثع دیونه ها خندیدم به خودم تو آینه نگاهی بی روحی کردم
برا چی گریه من که از اولشم تو زندگی کسی جا نداشتم اینم روش بآ بغض سری تکون دادمو با قورت دادن بغضم به سمت تخت رفتم که کلع بالش از اشکم خیس شد نمیدونم
ساعت چن بود که با گرم شدن چشام به خاب رفتم وسط خاب و بیداری بودم که حس کردم صورتمو کسی نوازش کرد و پشت سرش صدای آشنایی غرید مگع من تورو میزارن بری توله سگ فک کردم خابم برا همین بازم چشامو وا کردم که یهویی دستمالی رو دهنم گذاشتو و خاستم دستمالو پَس
پایان فصل اول
۷.۰k
۲۷ تیر ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.