در که به صدا در امد ا. ت با خودش گفت کی متوانه باشه اخه ت
در که به صدا در امد ا. ت با خودش گفت کی متوانه باشه اخه تهیونگ هم نباید این موقع امده باشه ولی بیخیال لباسش رو عوض (عکسش رو میزارم) کردم و رفتم پایین و در رو باز کرد و وقتی که در باز کردم با فردی که دیدم تعجب کردم اون جونگکوک بود دوست داداشم
کوک: ا. ت
ا. ت: جونگکوک
کوک: ا. ت تو انجا چیکار میکنی
ا. ت: کوک(با بغض)
کوک: ا. ت نکه تهیونگ تو رو دزدیده
ا. ت: ار
تهیونگ: بع اقای جئون خوش امدی
کوک: ممنون دادش
تهیونگ: بیا داخل ا. ت
تهیونگ که لباس ا. ت رو دید خیلی اعصابنی شد ا. ت چطور جرعت کرده بثد این باس باز رو بپوشه و در ر. باز کنه؟
کوک تو برو روی مبل بشین تا من لباسم رو عوض کنم وبیام با ا. ت هم کار دارم(حرصی)
ا. ت(بغض)
کوک: ا. ت
ا. ت: جونگکوک
کوک: ا. ت تو انجا چیکار میکنی
ا. ت: کوک(با بغض)
کوک: ا. ت نکه تهیونگ تو رو دزدیده
ا. ت: ار
تهیونگ: بع اقای جئون خوش امدی
کوک: ممنون دادش
تهیونگ: بیا داخل ا. ت
تهیونگ که لباس ا. ت رو دید خیلی اعصابنی شد ا. ت چطور جرعت کرده بثد این باس باز رو بپوشه و در ر. باز کنه؟
کوک تو برو روی مبل بشین تا من لباسم رو عوض کنم وبیام با ا. ت هم کار دارم(حرصی)
ا. ت(بغض)
۹.۰k
۲۱ شهریور ۱۴۰۳