Iman:
Iman:
.
بهش گفتم "میترسم میترسم یه روزی بیاد که حضورت رو احساس نکنم"
گفت "من که جایی نمیرم همیشه هستم"
چشماش هیچوقت دروغگو های خوبی نبودند بهشون خیره شدم و گفتم "بودن داریم تا بودن میشه کیلومترها از هم دور بود میشه روز ها و ماه ها همدیگه رو ندید اما به یاد هم بود و به اندازهی هزار سال از هم خاطره داشت، من میترسم میترسم این روزا یادت بره"
سکوت کرد...
دستش رو گرفتم و گفتم "بیا یه قولی بهم بده قول بده با من یا بی من هر جای دنیا که نفس میکشی من رو از یاد نبری من فوبیای فراموش شدن دارم"
.
بهش گفتم "میترسم میترسم یه روزی بیاد که حضورت رو احساس نکنم"
گفت "من که جایی نمیرم همیشه هستم"
چشماش هیچوقت دروغگو های خوبی نبودند بهشون خیره شدم و گفتم "بودن داریم تا بودن میشه کیلومترها از هم دور بود میشه روز ها و ماه ها همدیگه رو ندید اما به یاد هم بود و به اندازهی هزار سال از هم خاطره داشت، من میترسم میترسم این روزا یادت بره"
سکوت کرد...
دستش رو گرفتم و گفتم "بیا یه قولی بهم بده قول بده با من یا بی من هر جای دنیا که نفس میکشی من رو از یاد نبری من فوبیای فراموش شدن دارم"
۳.۹k
۱۸ بهمن ۱۳۹۶
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.