عشق بی انتها پارت ۸۳
#بوساگ
من:چرا من که چیز بدی نگفتم من عاشق شدم دیگه کوک:عاشق کی شدی دیدم داره یجوری ترسناک نگاه میکنه من:خوب عاشق یه پسری که خیلی جذاب و کیوته کوک:خوب چشمم روشن اون پسره کیه من:کسی که الان جلو روم نشسته و ترسناک شده کوک:اسمش چیه من:اووومم جونگ کوک کوک:من عاشق من شدی من:آره خوب اینو که گفتم خندید کوک:معلومه که من چون اگه کسه دیگه ایو به جز من میگفتی میکشتمت من:عاااا دلت میاد بکشی آخه🙂😂 کوک:بخوام میتونم من:🙂 کوک:اونجوری نگاه نکن دلم آب شد من:من به جز تو عاشق هیچکس نمیشم و نخواهم شد کوک:ولی قبل من که عاشق شدی از روم بلند شد منم اخم کردم من:خوب من اون موقع در واقع عاشق نشده بودم بزور عاشق شدم کوک:یعنی اصلا هیچ حسی بهش نداشتی من:نه نداشتم کوک:یعنی باور کنم من:یعنی نمیخوای باور کنی موقعی که عاشق شدم واقعا عاشق تو شدم اما من به قبلی هیچ حسی نداشتم و مجبور بودم اوکی نمیخوای باور نکنی نکن پاشدم داشتم میرفتم که دستمو گرفت کشید منو بغل کرد کوک:خیله خوب ببخشید قهر نکن باور کردم که عاشق منی من:تو واقعا دیوونه ای یا من فکر میکنم کوک:واقعا دیوونم من:خوبه خودتم میدونی کوک:تنها کسی که میتونه اینجوری دیوونم کنه تویی میزنم به سیم آخر یه موقع هایی من:اوه الان دیوونه ای کوک:آره دیوونم من:حتی سیم آخر کوک:یه چیز اونور تر من:پررروم هستی انگار😐 کوک:بله شما که جای خود داری من:یعنی من پررروم کوک:و لوس از تو بغلش اومدم بیرون من:من لوسم کوک:آره تو لوسی من:جونگ کوک میزنمتا کوک:خوب بزن لوس خانوم من:باشه خودت خواستی یدونه آب رو میز بود از قبل اونجا بود توش پر بود برداشتم پاچیدم تو صورتش من:بخور چشماش همینجوری بسته بود اصلا فکر اینکه چیکار میخواد باهام بکنه رو نکردم همینجوری چشم بسته مونده بود کوک:الان چیکار کردی من:ها خ خوب خودت فهمیدی د دیگه صورتشو پاک کرد چشماشو باز کرد کوک:رو من آب میریزی من:غ غ غلط کردم جونگ کوک همینطوری عقب عقب میرفتم اونم میومد جلو کوک:تو رو من آب ریختی من:اوم نه نریختم کوک:ریختی من:نه نریختم که پشتم خورد به دیوار اونم اومد جلو تو دلم هزار بار گفتم غلط کردم من:گوه خوردم جونگ کوک یه دستشو گذاشت کنار صورتم کوک:دیگه فایده ای نداره تو از حدت زدی جلوتر چون یه طرفم باز بود دوییدم در رفتم اونم اومد دنبالم دور خونه میومد دنبالم کوک:بوساگ وایسا مگر اینکه دستم بهت نرسه من:جونگ کوک تو جدت بیخیال شو کوک:وایسا من:نههههههه تویه حیاتم رفتم که دیگه ندیدمش من:هوفف بیخیال شد دستم رو کمرم بود (آره جونگ کوک و بیخیالی😐) بعد اصلا هواسم به پشت سرم نبود انگار یکی زد رو شونم خشکم زد برگشتم که یهو جونگ کوک اومد منو بلند کرد انداخت رو شونش دستو پا میزدم من:جونگ کوک بزارم زمین کوک:حرف نباشه
من:چرا من که چیز بدی نگفتم من عاشق شدم دیگه کوک:عاشق کی شدی دیدم داره یجوری ترسناک نگاه میکنه من:خوب عاشق یه پسری که خیلی جذاب و کیوته کوک:خوب چشمم روشن اون پسره کیه من:کسی که الان جلو روم نشسته و ترسناک شده کوک:اسمش چیه من:اووومم جونگ کوک کوک:من عاشق من شدی من:آره خوب اینو که گفتم خندید کوک:معلومه که من چون اگه کسه دیگه ایو به جز من میگفتی میکشتمت من:عاااا دلت میاد بکشی آخه🙂😂 کوک:بخوام میتونم من:🙂 کوک:اونجوری نگاه نکن دلم آب شد من:من به جز تو عاشق هیچکس نمیشم و نخواهم شد کوک:ولی قبل من که عاشق شدی از روم بلند شد منم اخم کردم من:خوب من اون موقع در واقع عاشق نشده بودم بزور عاشق شدم کوک:یعنی اصلا هیچ حسی بهش نداشتی من:نه نداشتم کوک:یعنی باور کنم من:یعنی نمیخوای باور کنی موقعی که عاشق شدم واقعا عاشق تو شدم اما من به قبلی هیچ حسی نداشتم و مجبور بودم اوکی نمیخوای باور نکنی نکن پاشدم داشتم میرفتم که دستمو گرفت کشید منو بغل کرد کوک:خیله خوب ببخشید قهر نکن باور کردم که عاشق منی من:تو واقعا دیوونه ای یا من فکر میکنم کوک:واقعا دیوونم من:خوبه خودتم میدونی کوک:تنها کسی که میتونه اینجوری دیوونم کنه تویی میزنم به سیم آخر یه موقع هایی من:اوه الان دیوونه ای کوک:آره دیوونم من:حتی سیم آخر کوک:یه چیز اونور تر من:پررروم هستی انگار😐 کوک:بله شما که جای خود داری من:یعنی من پررروم کوک:و لوس از تو بغلش اومدم بیرون من:من لوسم کوک:آره تو لوسی من:جونگ کوک میزنمتا کوک:خوب بزن لوس خانوم من:باشه خودت خواستی یدونه آب رو میز بود از قبل اونجا بود توش پر بود برداشتم پاچیدم تو صورتش من:بخور چشماش همینجوری بسته بود اصلا فکر اینکه چیکار میخواد باهام بکنه رو نکردم همینجوری چشم بسته مونده بود کوک:الان چیکار کردی من:ها خ خوب خودت فهمیدی د دیگه صورتشو پاک کرد چشماشو باز کرد کوک:رو من آب میریزی من:غ غ غلط کردم جونگ کوک همینطوری عقب عقب میرفتم اونم میومد جلو کوک:تو رو من آب ریختی من:اوم نه نریختم کوک:ریختی من:نه نریختم که پشتم خورد به دیوار اونم اومد جلو تو دلم هزار بار گفتم غلط کردم من:گوه خوردم جونگ کوک یه دستشو گذاشت کنار صورتم کوک:دیگه فایده ای نداره تو از حدت زدی جلوتر چون یه طرفم باز بود دوییدم در رفتم اونم اومد دنبالم دور خونه میومد دنبالم کوک:بوساگ وایسا مگر اینکه دستم بهت نرسه من:جونگ کوک تو جدت بیخیال شو کوک:وایسا من:نههههههه تویه حیاتم رفتم که دیگه ندیدمش من:هوفف بیخیال شد دستم رو کمرم بود (آره جونگ کوک و بیخیالی😐) بعد اصلا هواسم به پشت سرم نبود انگار یکی زد رو شونم خشکم زد برگشتم که یهو جونگ کوک اومد منو بلند کرد انداخت رو شونش دستو پا میزدم من:جونگ کوک بزارم زمین کوک:حرف نباشه
۱۲.۴k
۱۴ بهمن ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.