مژده تازه تو تکراری است
رنگ سال گذشته را دارد،همه ی لحظه های امسالم
سیصد و شصت و پنج حسرت را،همچنان می کشم به دنبالم
قهوه ات را بنوش و باور کن من به فنجان تو نمی گنجم
دیده ام در جهان نما چشمی، که به تکرار می کشد فالم
)): یک نفر از غبار می آید ))! مژده ی تازه ی تو تکراری ست
یک نفر از غبار آمد و زد، زخم های همیشه بر بالم
باز در جمع تازه ی اضداد، حال و روزی نگفتنی دارم
هم نمی دانم از چه می خندم! هم نمی دانم از چه می نالم
راستی در هوای شرجی هم، دیدن دوستان تماشایی ست
به غریبی قسم نمی دانم چه بگویم جز این که خوشحالم
دوستانی عمیق آمده اند، چهره هایی که غرق شان شده ام
میوه های رسیده ای که هنوز، من به باغ کمال شان کالم
آه ... چندی ست شعرهایم را،جز برای خودم نمی خوانم
شاید از بس صدای شان زده ام،دوست دارند دوستان لالم
#محمدعلی_بهمنی
سیصد و شصت و پنج حسرت را،همچنان می کشم به دنبالم
قهوه ات را بنوش و باور کن من به فنجان تو نمی گنجم
دیده ام در جهان نما چشمی، که به تکرار می کشد فالم
)): یک نفر از غبار می آید ))! مژده ی تازه ی تو تکراری ست
یک نفر از غبار آمد و زد، زخم های همیشه بر بالم
باز در جمع تازه ی اضداد، حال و روزی نگفتنی دارم
هم نمی دانم از چه می خندم! هم نمی دانم از چه می نالم
راستی در هوای شرجی هم، دیدن دوستان تماشایی ست
به غریبی قسم نمی دانم چه بگویم جز این که خوشحالم
دوستانی عمیق آمده اند، چهره هایی که غرق شان شده ام
میوه های رسیده ای که هنوز، من به باغ کمال شان کالم
آه ... چندی ست شعرهایم را،جز برای خودم نمی خوانم
شاید از بس صدای شان زده ام،دوست دارند دوستان لالم
#محمدعلی_بهمنی
۵.۶k
۲۵ مهر ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.