من دوستت دارم دیونه پارت۱۲۰ ..اون موقع احساس یه دانش آموز
من دوستت دارم دیونه #پارت۱۲۰ #..اون موقع احساس یه دانش آموزی روداشتم که درس نخونده ومعلم هرچی ازش میپرسه هیچی بلد نیستو هرآن ممکنه باچوب به جونش بیفته..روی صندلی نشستمو موهاموتومشتم گرفتم..
رویاهی فین فین میکرد..بی اعصاب سررویادادکشیدم.
-میشه گریه رو بس کنی لعنتی .انگشتمو روشقیقم زدم..دارم اذیت میشم ..رویااخماشو توهم کشیدمثل من دادکشید
-نه بس نمیکم به درک که داری اذیت میشی،ازجام بلند شدمو داخل اتاق شدم،
-عوضی داری باچی امیروبر علیه من مینشونی ،امیر باقیافه ای آشفته وچشمای قرمزشده به من چشم دوخت یهو فوران کردوبااعصبانیت ازجاش بلند شدوبه من نزدیک شد،مشت محکمی به صورتم زد،
-کثافت عوضی.بیشرف،
رویاجیغ کشید..امیر فقط میزدو من بازم خلع صلاح بودم
-امیربگو چی دیدی برات توضیح میدم،
-پست فطرتی وعوضی بودن تورو دیدم آشغال.نمیدونستم اون سینای عوضی چیو بهش نشون داده که اینقدر برزخی شده ..شوت محکمی به شکمم زد..
-بااینکه میدونستی نامزدمنه ..کثافت..بیشرف.رویا به امیر نزدیک شد
-امیرولش کن کشتیش..چشمم به سیناافتاد بانیشخند چندشی نگام میکرد،
احساس کردم همه ای محتوای معده ام داره بالا میاد .سرفه ای کردم .که مزه ای خون تو دهنم احساس کردم وچند قطره روی زمین چکید.امیر فقط میزدونفرین میکرد،چشمام کم کم داشت تارمیدید،
(رویا)
عرفانم داشت ازدست میرفت..باگریه بازوی امیروگرفتم..
-امیرتوروخداولش کن کشتیش
-منم قصدم همینه که بمیره ..نباشه .امیرخودشم به گریه افتاد..از زدن خسته شدو کنارعرفان غرق خون نشست..عرفان ازدرد به خودش میپیچید باصدایی که انگارازته چاه بیرون بیادگفت:
-امیر...بازم.زود قضاوت کردی..امیردادکشید
-خفهههه شو چیزایی که من دیدم جای قضاوت نمیزاره هیچوقت نمیبخشمت ..هیچوقت.کاش تواون تصادف مرده بودیو نمیفهمیدم اینقدرپست ونامردی.منو بگو به کی میگفتم رفیق ،کلمه ای رفیقو به گندکشیدی،،عین چشمام بهت اعتماد داشتم ولی نمیدونستم چشمای هرزت داره روناموسم میچرخه..خداکنه دیگه هیچوقت چشمم به چشمای کثیفت نیفته،،شبو روزدعامیکنم،،،،اشکاشو پاک کردو ادامه داد،عرفان دعامیکنم دیگه هیچوقت نبینمت .سوزوندیم بی معرفت.عرفان به زور دستشو بلند کردو خواستم دست امیرو بگیره امیرسریع.ازجاش بلندشدوباقدمای شل ووارفته ازاتاق خارج شد.به عرفان نزدیک شدم کل صورتش خونی بودو سرفه کردوبازم خون بالا آورد..باعجله ازجام بلند شدمو سمت تلفن رفتم درخواست یه امبولانس دادم.سیناباهمون نیشخنده چندشش همونجاوایستاده بودو نگاه میکرد.
-تف به توکه اینقدرپستی،
-به عمومم رفتم،
-خفه شو آشغال تو یه روانی هستی
-اونو که تویی،
-ازت متنفرم سینا،
نویسنده؛S.ma.Eh
رویاهی فین فین میکرد..بی اعصاب سررویادادکشیدم.
-میشه گریه رو بس کنی لعنتی .انگشتمو روشقیقم زدم..دارم اذیت میشم ..رویااخماشو توهم کشیدمثل من دادکشید
-نه بس نمیکم به درک که داری اذیت میشی،ازجام بلند شدمو داخل اتاق شدم،
-عوضی داری باچی امیروبر علیه من مینشونی ،امیر باقیافه ای آشفته وچشمای قرمزشده به من چشم دوخت یهو فوران کردوبااعصبانیت ازجاش بلند شدوبه من نزدیک شد،مشت محکمی به صورتم زد،
-کثافت عوضی.بیشرف،
رویاجیغ کشید..امیر فقط میزدو من بازم خلع صلاح بودم
-امیربگو چی دیدی برات توضیح میدم،
-پست فطرتی وعوضی بودن تورو دیدم آشغال.نمیدونستم اون سینای عوضی چیو بهش نشون داده که اینقدر برزخی شده ..شوت محکمی به شکمم زد..
-بااینکه میدونستی نامزدمنه ..کثافت..بیشرف.رویا به امیر نزدیک شد
-امیرولش کن کشتیش..چشمم به سیناافتاد بانیشخند چندشی نگام میکرد،
احساس کردم همه ای محتوای معده ام داره بالا میاد .سرفه ای کردم .که مزه ای خون تو دهنم احساس کردم وچند قطره روی زمین چکید.امیر فقط میزدونفرین میکرد،چشمام کم کم داشت تارمیدید،
(رویا)
عرفانم داشت ازدست میرفت..باگریه بازوی امیروگرفتم..
-امیرتوروخداولش کن کشتیش
-منم قصدم همینه که بمیره ..نباشه .امیرخودشم به گریه افتاد..از زدن خسته شدو کنارعرفان غرق خون نشست..عرفان ازدرد به خودش میپیچید باصدایی که انگارازته چاه بیرون بیادگفت:
-امیر...بازم.زود قضاوت کردی..امیردادکشید
-خفهههه شو چیزایی که من دیدم جای قضاوت نمیزاره هیچوقت نمیبخشمت ..هیچوقت.کاش تواون تصادف مرده بودیو نمیفهمیدم اینقدرپست ونامردی.منو بگو به کی میگفتم رفیق ،کلمه ای رفیقو به گندکشیدی،،عین چشمام بهت اعتماد داشتم ولی نمیدونستم چشمای هرزت داره روناموسم میچرخه..خداکنه دیگه هیچوقت چشمم به چشمای کثیفت نیفته،،شبو روزدعامیکنم،،،،اشکاشو پاک کردو ادامه داد،عرفان دعامیکنم دیگه هیچوقت نبینمت .سوزوندیم بی معرفت.عرفان به زور دستشو بلند کردو خواستم دست امیرو بگیره امیرسریع.ازجاش بلندشدوباقدمای شل ووارفته ازاتاق خارج شد.به عرفان نزدیک شدم کل صورتش خونی بودو سرفه کردوبازم خون بالا آورد..باعجله ازجام بلند شدمو سمت تلفن رفتم درخواست یه امبولانس دادم.سیناباهمون نیشخنده چندشش همونجاوایستاده بودو نگاه میکرد.
-تف به توکه اینقدرپستی،
-به عمومم رفتم،
-خفه شو آشغال تو یه روانی هستی
-اونو که تویی،
-ازت متنفرم سینا،
نویسنده؛S.ma.Eh
۳۰.۳k
۱۴ دی ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.