Part ²³
Part ²³
ا.ت ویو:
بلند شدم و سمت در چرخیدم که دیدم ته هی اونجا وایستاده
ته هی:داری چه غلطی میکنی؟
ا.ت:فکر نکنم لازم باشه بدونی
ته هی:وقتی گرفتمت دادم به ارباب اونموقع میفهمی
که وارد اتاق شد و با یه ضربه به وسط پاش از حال رفت
ا.ت:وقتی گرفتمت دادم به ارباب اونموقع میفهمی (اداشو در میاره)
که در همین حالت کیم وارد اتاق شد
ته:چی....چیکار میکنی؟
ا.ت:اگه بخوام باهات صادق باشم داشتم مدارکی که داخل گاوصندقت بود رو ورمیداشتم یا به اسطلاحی دیگه بدزدم و در برم
که اومد نزدیک و مچ دستم رو محکم گرفت
ته:الان یه کاری باهات میکنم که دیگه انقدر بلبل زبونی نکنی
و منو کشوند داخل یکی از اتاقای عمارت
همه جا تاریک بود ولی از بویی که داشت فهمیدم اتاق شکنجه هست و منو بست به یه صندلی
ا.ت:هااا چیه میخوای رییس مافیای باند(یچیزی مثلا) رو بترسونی؟
یه لحظه به خودم اومدم دیدم خودمو لو دادم
کیم اومد نزدیکم و سرم رو گرفت بالا
ته:تو؟ تو همون کسی هستی که
قبل از اینکه حرفش تموم بشه پریدم وسط حرفش و گفتم
ا.ت:یااا یه چیزی رو یادم رفت بهت بگم من تاااازه رییس شد
ته:عااه شت
ا.ت:میشه بازم کنی؟
ته:اوففف باشه
ا.ت:چرا؟
ته:چی چرا؟
ا.ت:اینکه بازم میکنی؟
ته:یعنی میخوایی بازت نکنم؟
ا.ت:نه منظورم این نبود
ته:اگه بخوام مثل خودت صادق باشم ما باهم دختر عموی پسر عمو هستیم
با حرفی که گفت یه پوزخند نثارش کردم گفتم
ا.ت:خسته نباشی نابغه من اینو خیلی وقته میدونم
ته:پس چرا چیزی بهم نگفتی؟
ا.ت:چرا باید بیام به یه ارباب بد اخلاق بد دهنه سرد لجبازه خشک بگم اوه چاگی منو تو دختر عمو پسر عمو هستیم
ته:یعنی من اینقدر بدم؟
ا.ت:پس چی؟
ته:این خوبه که
ا.ت:فکردی با این کارات میتونی کسی رو جذب و عاشق خودت کنی؟ البته بجز من
شتتتت دوباره ریدم
ته:دیدی میتونم حتی دختری به سردی تو
ا.ت:....
ادامه دارد
شرط:
نداریم چون👇🏻
بچه ها اگه بد شد به بزرگی خودتون ببخشین هیچ ایده ای توی ذهنم نیست😢
ا.ت ویو:
بلند شدم و سمت در چرخیدم که دیدم ته هی اونجا وایستاده
ته هی:داری چه غلطی میکنی؟
ا.ت:فکر نکنم لازم باشه بدونی
ته هی:وقتی گرفتمت دادم به ارباب اونموقع میفهمی
که وارد اتاق شد و با یه ضربه به وسط پاش از حال رفت
ا.ت:وقتی گرفتمت دادم به ارباب اونموقع میفهمی (اداشو در میاره)
که در همین حالت کیم وارد اتاق شد
ته:چی....چیکار میکنی؟
ا.ت:اگه بخوام باهات صادق باشم داشتم مدارکی که داخل گاوصندقت بود رو ورمیداشتم یا به اسطلاحی دیگه بدزدم و در برم
که اومد نزدیک و مچ دستم رو محکم گرفت
ته:الان یه کاری باهات میکنم که دیگه انقدر بلبل زبونی نکنی
و منو کشوند داخل یکی از اتاقای عمارت
همه جا تاریک بود ولی از بویی که داشت فهمیدم اتاق شکنجه هست و منو بست به یه صندلی
ا.ت:هااا چیه میخوای رییس مافیای باند(یچیزی مثلا) رو بترسونی؟
یه لحظه به خودم اومدم دیدم خودمو لو دادم
کیم اومد نزدیکم و سرم رو گرفت بالا
ته:تو؟ تو همون کسی هستی که
قبل از اینکه حرفش تموم بشه پریدم وسط حرفش و گفتم
ا.ت:یااا یه چیزی رو یادم رفت بهت بگم من تاااازه رییس شد
ته:عااه شت
ا.ت:میشه بازم کنی؟
ته:اوففف باشه
ا.ت:چرا؟
ته:چی چرا؟
ا.ت:اینکه بازم میکنی؟
ته:یعنی میخوایی بازت نکنم؟
ا.ت:نه منظورم این نبود
ته:اگه بخوام مثل خودت صادق باشم ما باهم دختر عموی پسر عمو هستیم
با حرفی که گفت یه پوزخند نثارش کردم گفتم
ا.ت:خسته نباشی نابغه من اینو خیلی وقته میدونم
ته:پس چرا چیزی بهم نگفتی؟
ا.ت:چرا باید بیام به یه ارباب بد اخلاق بد دهنه سرد لجبازه خشک بگم اوه چاگی منو تو دختر عمو پسر عمو هستیم
ته:یعنی من اینقدر بدم؟
ا.ت:پس چی؟
ته:این خوبه که
ا.ت:فکردی با این کارات میتونی کسی رو جذب و عاشق خودت کنی؟ البته بجز من
شتتتت دوباره ریدم
ته:دیدی میتونم حتی دختری به سردی تو
ا.ت:....
ادامه دارد
شرط:
نداریم چون👇🏻
بچه ها اگه بد شد به بزرگی خودتون ببخشین هیچ ایده ای توی ذهنم نیست😢
۵.۶k
۲۴ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.