رز سیاه
P:5
-هوی با توعه*داد*
کیتی:*ترس*
-ها چیه زهرترک شدی؟ *داد*
کیتی:ارباب من معذرت میخوام*ترس*
-یه کاری نکن که معذرتخواهی کنی*عصبی*
کیتی:اخه اون داشت موهامو میکشید
-تو هم داشتی اونکارو میکردی لعنتی*داد*
+با صدای داد بیدار شدم. وای جونگ کوک کجاس. بلند شدم دویدم بیرون بارون میومد. سریع رفتم داخل سالن دیدم جونگ کوک داره سر کیتی داد های شدیدی میزنه
+چیکار داری میکنی؟
-چرا اومدی*عصبی*
+چرا داد سرش میزنی
-یونا همین الان برو تو اتاقم*عصبی*
+ولش کن
کیتی:تو چیکار داری مگه سر تو داد میزنه*داد*
-خفه شو دختر ی عوضی*عصبی شدید*
یه سیلی سفت زدم بهش که افتاد زمین
+ج.جونگ کوک*تعجب*
×رزی:وَوو چه غیرتی*اروم و سمت همدیگه*
-چیه؟ *عصبی*
+بلندش کن
-تو چقدر ساده ای یونا
رفتم سمتش و دستشو محکم گرفتم و کشیدمش
+ج.جونگ کوک.. صبر کن. ولم کن جونگ کوک
-...
بردمش اتاق و درو قفل کردم کوبوندمش به دیوار و دستامو کوبوندم به دیوار
-چرا اینجوری میکنی*عصبی*
+چرا بهش سیلی زدی
-مگه ندیدی سرت داد زد*عصبی*
+هرچی.دوس داری یکی جلوی همه بخوابونه توی گوشت
-چقدر تو ساده ای یونا. تو اومدی اونو از دستم نجات بدی که سرت داد میزنه. موهات میکشه و معذرت خواهی نمیکنه. اون باید سزای کارشو میدید*عصبی*
+بابا مگه موهای تورو کشیده
-موی عشقمو کشیده*داد*
+...
-...
+چ.. چی گفتی؟
-گفتم عشقم. چیه؟ گناه کردم عاشقت شدم؟
+چ.چی میگی؟
-گفتم عاشقت شدم
+ن.نه تو.. امکان نداره عاشق یه.. خدمتکار بشی
-چه ربطی داره... به نظرت چرا اسرار کردم پیشم بخوابی؟ یا چرا لباتو بوسیدم؟ به خاطرت به یه زن سیلی زدم.
+این.. این یه هوسه
-چرا نباید عاشقت بشم
+چرا باید عاشقم بشی*بغض*
-یونا من.. دیگه نمیتونم بدون تو ادامه بدم.. تو شدی دلیل زندگی کردنم... چشمات داره دیوونم میکنه...
+تو هیچی درباره ی من نمیدونی*بغض شدید*
از کنارش رد شدم و دویدم بیرون و تا جایی که تونستم از عمارت دور شدم.. دیگه نتوستم بارون شدید میومد افتادم روی زمین.. سرم خیلی درد میکرد. نفس نفس میزدم... گریه میکردم.. چرا باید عاشق من بشه..
یونا وقتی افتاد زمین به سرش ضربه خورد. و بیهوش شد
.....
جونگ کوک وقتی دید یونا انقدر حالش بده سریع یه کت پوشید و دوید بیرون سوار ماشینش شد. گاز داد تا جایی که دید یونا افتاده روی زمین سریع ترمز زد و پیاده شد و دوید سمت یونا نشست روی زانو هاش
-گردنشو گرفتم
-یونا.. یونا چشماتو باز کن*نگران و گریه*
-یونا*داد و گریه شدید*
بیدار نمیشد. حالا چیکار کنم... کتم رو انداختم روش و براید بغلش کردم و بردمش داخل ماشین و بردمش بیمارستان
....
یونا رو داشتن معاینه میکردن. منم منتظر بودم و همش دور خودم میچرخیدم.
....
دیگه بسهههه🙃
-هوی با توعه*داد*
کیتی:*ترس*
-ها چیه زهرترک شدی؟ *داد*
کیتی:ارباب من معذرت میخوام*ترس*
-یه کاری نکن که معذرتخواهی کنی*عصبی*
کیتی:اخه اون داشت موهامو میکشید
-تو هم داشتی اونکارو میکردی لعنتی*داد*
+با صدای داد بیدار شدم. وای جونگ کوک کجاس. بلند شدم دویدم بیرون بارون میومد. سریع رفتم داخل سالن دیدم جونگ کوک داره سر کیتی داد های شدیدی میزنه
+چیکار داری میکنی؟
-چرا اومدی*عصبی*
+چرا داد سرش میزنی
-یونا همین الان برو تو اتاقم*عصبی*
+ولش کن
کیتی:تو چیکار داری مگه سر تو داد میزنه*داد*
-خفه شو دختر ی عوضی*عصبی شدید*
یه سیلی سفت زدم بهش که افتاد زمین
+ج.جونگ کوک*تعجب*
×رزی:وَوو چه غیرتی*اروم و سمت همدیگه*
-چیه؟ *عصبی*
+بلندش کن
-تو چقدر ساده ای یونا
رفتم سمتش و دستشو محکم گرفتم و کشیدمش
+ج.جونگ کوک.. صبر کن. ولم کن جونگ کوک
-...
بردمش اتاق و درو قفل کردم کوبوندمش به دیوار و دستامو کوبوندم به دیوار
-چرا اینجوری میکنی*عصبی*
+چرا بهش سیلی زدی
-مگه ندیدی سرت داد زد*عصبی*
+هرچی.دوس داری یکی جلوی همه بخوابونه توی گوشت
-چقدر تو ساده ای یونا. تو اومدی اونو از دستم نجات بدی که سرت داد میزنه. موهات میکشه و معذرت خواهی نمیکنه. اون باید سزای کارشو میدید*عصبی*
+بابا مگه موهای تورو کشیده
-موی عشقمو کشیده*داد*
+...
-...
+چ.. چی گفتی؟
-گفتم عشقم. چیه؟ گناه کردم عاشقت شدم؟
+چ.چی میگی؟
-گفتم عاشقت شدم
+ن.نه تو.. امکان نداره عاشق یه.. خدمتکار بشی
-چه ربطی داره... به نظرت چرا اسرار کردم پیشم بخوابی؟ یا چرا لباتو بوسیدم؟ به خاطرت به یه زن سیلی زدم.
+این.. این یه هوسه
-چرا نباید عاشقت بشم
+چرا باید عاشقم بشی*بغض*
-یونا من.. دیگه نمیتونم بدون تو ادامه بدم.. تو شدی دلیل زندگی کردنم... چشمات داره دیوونم میکنه...
+تو هیچی درباره ی من نمیدونی*بغض شدید*
از کنارش رد شدم و دویدم بیرون و تا جایی که تونستم از عمارت دور شدم.. دیگه نتوستم بارون شدید میومد افتادم روی زمین.. سرم خیلی درد میکرد. نفس نفس میزدم... گریه میکردم.. چرا باید عاشق من بشه..
یونا وقتی افتاد زمین به سرش ضربه خورد. و بیهوش شد
.....
جونگ کوک وقتی دید یونا انقدر حالش بده سریع یه کت پوشید و دوید بیرون سوار ماشینش شد. گاز داد تا جایی که دید یونا افتاده روی زمین سریع ترمز زد و پیاده شد و دوید سمت یونا نشست روی زانو هاش
-گردنشو گرفتم
-یونا.. یونا چشماتو باز کن*نگران و گریه*
-یونا*داد و گریه شدید*
بیدار نمیشد. حالا چیکار کنم... کتم رو انداختم روش و براید بغلش کردم و بردمش داخل ماشین و بردمش بیمارستان
....
یونا رو داشتن معاینه میکردن. منم منتظر بودم و همش دور خودم میچرخیدم.
....
دیگه بسهههه🙃
۵.۳k
۲۱ آذر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.