از فنجان های دلم

از فنجان های دلم
بیا و یک جرعه
دلتنگی ام را بنوش
باور کن این قهوه ی قجری نیست...

نه میخوام در قفس دلتنگی ام حبس ات کنم
و نه میخواهم
در ته فنجان ات
فالت را ببینم ...
فقط میخواهم
به بهانه نوشیدن این فنجان
که پر از
اشتیاق داشتن توست
فقط دمی ...
سرت را بالا بگیری
و از دلتنگی ام بنوشی و
کنار من بنشینی.
فقط دمی ..
دیدگاه ها (۲)

در سال 1977 یک مرد 63 ساله ،عقب یک بیوک را از روی زمین بلند ...

عروسکی که در پنج سالگی خراب شد و کلی غصه اش را خوردیم، در ده...

✍ "بنام مادر"پـا به پـای غـم من پیـر شـد و حـرف نـزد...!!داغ...

هیچ وقَتـــــ نَخاستَـــم دُشمَنامو بِشناسَــم(paper) ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط