عاشقانه
آه که چقدر دوست دارم تا به یاد آری
آن روزهای خوش را که با هم دوست بودیم،
زندگی آن روزها روشن تر بود
و خورشید گرم تر از امروز.
برگ های خشک جاروب شد
خاطرات و افسوس ها نیز،
و باد شمال آنها را با خود برد
به شب سرد فراموشی،
می بینی فراموشش نکرده ام
آوازی را که به ما می ماند.
با هم زیستیم
تویی که مرا دوست می داشتی
و منی که تو را دوست می داشتم.
اما زندگی،کسانی را که عشق می ورزند
جداشان می کند از هم
گر چه بسیار آرام و
بی هیچ خش خشی
و دریا از ساحل بر می دارد
ردپای عاشقانی که با راه خویش رفتند.
آن روزهای خوش را که با هم دوست بودیم،
زندگی آن روزها روشن تر بود
و خورشید گرم تر از امروز.
برگ های خشک جاروب شد
خاطرات و افسوس ها نیز،
و باد شمال آنها را با خود برد
به شب سرد فراموشی،
می بینی فراموشش نکرده ام
آوازی را که به ما می ماند.
با هم زیستیم
تویی که مرا دوست می داشتی
و منی که تو را دوست می داشتم.
اما زندگی،کسانی را که عشق می ورزند
جداشان می کند از هم
گر چه بسیار آرام و
بی هیچ خش خشی
و دریا از ساحل بر می دارد
ردپای عاشقانی که با راه خویش رفتند.
۱۶.۴k
۰۶ مهر ۱۴۰۱