رمان دریای چشمات
پارت ۱۸۶
آرش نزدیکم شد تا ببوستم و همین که میخواست فاصله رو از بین ببره دستم رو روی لباش گذاشتم و آروم گفتم: باید بقیه ی لباسا روهم پرو کنم.
آرش ازم فاصله گرفت و با یه نگاهی که میگفت بعدا حسابت رو میرسم رفت سمت اون یکی اتاق پرو.
بقیه لباسا رو هم امتحان کردم ولی هیچکدوم به اندازه اون اولی به دلم ننشست.
تصمیم گرفتم برم پیش دریا تا ببینم انتخاب اون چیه و بعد از اینکه لباس خودم رو پوشیدم رفتم سمت اون یکی اتاق پرو که با فاصله چند متری از اتاق پرویی بود که من توش بودم.
دریا
بعد از انتخاب لباس پسرا هر کدوم حلقه هایی رو که خریده بودن رو نشونمون دادن.
واسه من یه حلقه نازک و ساده با یه نگین یاقوت وسطش بود که خیلی به انگشتای بلند و سفیدم میومد.
برای آیدا هم ظریف بود ولی نگین وسطش ساده و سفید بود و به دستش میومد.
سورن با لبخند به دستم نگاه کرد و گفت: اینو باید همیشه بندازی تا همه بدونن فقط مال منی.
لبخندی زدم و سرمو به معنی باشه تکون دادم.
بعد از به روز خسته کننده برگشتیم خونه تا استراحت کنیم.
روز قبل عروسی بود و خریدا رو تموم کرده بودیم و از آرایشگاه نوبت گرفته بودیم.
دو سه روزی بود که نتونسته بودم سورن رو ببینم ولی از اونور آیدا بیست و چهار ساعت خونه ما پلاس بود.
مامان قضیه باغ و اینا رو حل کرده بود و مامان سورن وسایلی که نیاز بود رو آماده کرده بود.
آیدا ازم خواست که شب رو پیشم بمونه تا هم ماسک بزاریم.
شب رو باید زود می خوابیدیم و همین که شام رو خوردیم رفتم تو اتاقم تا بعد ماسک گذاشتن بخوابم اینجوری صورتمم پف نمی کرد.
آیدا یه ماسک خریده بود و ازم خواست تا امتحانش کنیم.
ماسک توت فرنگی بود و به نظر خوب میومد.
بعد که دوش گرفتم و صورتم رو شستم خوابیدم و ماسک رو روی صورتم گذاشتم.
یه حس تازه ای بهم داده بود. بوی خوبی داشت و صورتم رو خنک کرده بود.
یه ربع که گذشت ماسک رو از روی صورتم برداشتم و نگاهی تو آینه انداختم.
تاثیرش فوق العاده بود. پوستم رو روشن تر و شفاف تر کرده بود و به معنی واقعی کلمه زیباتر شده بودم.
آیدا نگاهی به خودش انداخت و گفت: اگه تا فردا همینجوری بمونه خیلی خوب میشه.
بعد از ماسک گذاشتن چون خوابم نمیبرد یه آهنگ ملایم از بی تی اس پلی کردم و سعی کردم با گوش کردن بهش بخوابم و موفقم بودم.
آرش نزدیکم شد تا ببوستم و همین که میخواست فاصله رو از بین ببره دستم رو روی لباش گذاشتم و آروم گفتم: باید بقیه ی لباسا روهم پرو کنم.
آرش ازم فاصله گرفت و با یه نگاهی که میگفت بعدا حسابت رو میرسم رفت سمت اون یکی اتاق پرو.
بقیه لباسا رو هم امتحان کردم ولی هیچکدوم به اندازه اون اولی به دلم ننشست.
تصمیم گرفتم برم پیش دریا تا ببینم انتخاب اون چیه و بعد از اینکه لباس خودم رو پوشیدم رفتم سمت اون یکی اتاق پرو که با فاصله چند متری از اتاق پرویی بود که من توش بودم.
دریا
بعد از انتخاب لباس پسرا هر کدوم حلقه هایی رو که خریده بودن رو نشونمون دادن.
واسه من یه حلقه نازک و ساده با یه نگین یاقوت وسطش بود که خیلی به انگشتای بلند و سفیدم میومد.
برای آیدا هم ظریف بود ولی نگین وسطش ساده و سفید بود و به دستش میومد.
سورن با لبخند به دستم نگاه کرد و گفت: اینو باید همیشه بندازی تا همه بدونن فقط مال منی.
لبخندی زدم و سرمو به معنی باشه تکون دادم.
بعد از به روز خسته کننده برگشتیم خونه تا استراحت کنیم.
روز قبل عروسی بود و خریدا رو تموم کرده بودیم و از آرایشگاه نوبت گرفته بودیم.
دو سه روزی بود که نتونسته بودم سورن رو ببینم ولی از اونور آیدا بیست و چهار ساعت خونه ما پلاس بود.
مامان قضیه باغ و اینا رو حل کرده بود و مامان سورن وسایلی که نیاز بود رو آماده کرده بود.
آیدا ازم خواست که شب رو پیشم بمونه تا هم ماسک بزاریم.
شب رو باید زود می خوابیدیم و همین که شام رو خوردیم رفتم تو اتاقم تا بعد ماسک گذاشتن بخوابم اینجوری صورتمم پف نمی کرد.
آیدا یه ماسک خریده بود و ازم خواست تا امتحانش کنیم.
ماسک توت فرنگی بود و به نظر خوب میومد.
بعد که دوش گرفتم و صورتم رو شستم خوابیدم و ماسک رو روی صورتم گذاشتم.
یه حس تازه ای بهم داده بود. بوی خوبی داشت و صورتم رو خنک کرده بود.
یه ربع که گذشت ماسک رو از روی صورتم برداشتم و نگاهی تو آینه انداختم.
تاثیرش فوق العاده بود. پوستم رو روشن تر و شفاف تر کرده بود و به معنی واقعی کلمه زیباتر شده بودم.
آیدا نگاهی به خودش انداخت و گفت: اگه تا فردا همینجوری بمونه خیلی خوب میشه.
بعد از ماسک گذاشتن چون خوابم نمیبرد یه آهنگ ملایم از بی تی اس پلی کردم و سعی کردم با گوش کردن بهش بخوابم و موفقم بودم.
۳۷.۴k
۲۲ فروردین ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۳۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.