فن فیکشن اسماتو خنده دار از تهیونگ پارت ۶
این قسمت شامل +۱۰۰سال میباشد💔😂یعنی اونایی که میدونن چی به چیه و ارمین بیان😂💔😂
صبح روز بعد...بهتره بگم....ظهر روز بعد//
تهیونگ//
پاشدم.....سرم بدجور سنگینی میکرد.....دردم میکرد....میخواستم برگردم که با یه چیز خیلی نرم و پشمالو برخورد کردم....چشام هنوز بسته بودو اون چیز نرمه بغل کردمو به خودم نزدیکش کردم...فکر کردم پتومه....اما بعدش صدای تند تند نفس زدنه یکیرو شنیدم....فوری چشامو باز کردمو با دوتا چشم ابی رنگ مواجه شدم:
+ااااااااااااااههههههه
_جیییییغغغغغغ
+چته...اصن تو اینجا چیکار میکنی....ههههه دیشب که دسته گل به اب ندادم😱/منظورش اهم اهم هست/
_یک تو چته...دو دیشب کوک رفتو منم کشون کشون//الکی//اوردمت گذاشتمت اینجا که تب کردیو اینا و خوبت کردمو خوابم برد پیشت خوابیدم.......سومن.........خخخخخخخخخخخخخفففففففففففففهههههههههههه....
+هوف خیالم راحت ش....
یعدفه لونا با بالشت منو محکم میزدو منم در میرفتم تا اینکه یه لحظه واستادمو اون افتاد روم ......فقط سه سانت باهم فاصله داشتیم....همونجا عاشقش شدم....اون چشا...اون لبا....اون موها و اون صورت گردش.....منو با خودش برد به دنیای پریا....کپی پریا بود....انگار فرشتم بود....
ازدید خودت//
فقط سه سانت باهم فاصله داشتیم.....که ....که تهیونگ اومد جلوترو فاصلمونو به صفر رسوند.....ضربان قلبم با نفسای داغش که به صورتم میخورد رفت بالا.....همون لحظه لبشو گذاشت رو لبم.....از تعجب چشام دیگه داشت در میومد از کاسه،،،
بعد ازم فاصله گرفتو اومد روم....به چشام نگاه میکرد...چقدر اون چشا اشنا بود.....پدرم بهم میگفت تو عشقت رو تو اون دنیا دیدی و همه چی از قبل اماده بوده*ی...یعنی ....اون تهیونگ بود....دوباره منو بوسید .....ایندفعه منم همراهیش میکردم.....رفته بودیم توحس که یه لحظه در باز شدو کوک با دهن باز بهمون نگاه میکرد//قالتون گذاشتم این پارت مثبت نیس😂💔//....فوری از هم فاصله گرفتیم
٪اممممم......من ....من....میرم...
+نهههههههههه......
٪باشه باشه😂
+توضیح میدم
٪باشه/نشستم کنارشون//خوب میشنوم😂👐
//ازدید کوک//
از خجالت هردوشون قرمز بودنو به زمین خیره بودن....که من بهشون گفتم توضیح بدن
_«تهیونگ»بزار بگم//همرو گفت😂👐💔/
دیگه نمیتونستم خندمو نگه دارم....
+جججججججججججعععععععععععععررررررررررررر😂😂😂😂😂😂😂😂😂
_اهههههه کوکککککک
٪ااااههههه چیش خنده داشت
+لونا مگه تو پری نیستی😂....اوه...
یادم نبود....نباید میگفتم.....واییییی.....گند زدم
+امممم.....چیزه....من دیه برم....امشب میبینمتون....
اهان یه توضیح بدم
اگه تهیونگ بفهمه لونا یه پریه....گرگش فعال میشه و کنترل دسته خودش نی
الان میگین خو چرا کوک اونجوری نشد....خوب کوک که عشق لونا نی...هس؟😂
و این کوک ماهم همه چیزو لو دادو در رف😂
تامام😂👐
#پست_جدید
صبح روز بعد...بهتره بگم....ظهر روز بعد//
تهیونگ//
پاشدم.....سرم بدجور سنگینی میکرد.....دردم میکرد....میخواستم برگردم که با یه چیز خیلی نرم و پشمالو برخورد کردم....چشام هنوز بسته بودو اون چیز نرمه بغل کردمو به خودم نزدیکش کردم...فکر کردم پتومه....اما بعدش صدای تند تند نفس زدنه یکیرو شنیدم....فوری چشامو باز کردمو با دوتا چشم ابی رنگ مواجه شدم:
+ااااااااااااااههههههه
_جیییییغغغغغغ
+چته...اصن تو اینجا چیکار میکنی....ههههه دیشب که دسته گل به اب ندادم😱/منظورش اهم اهم هست/
_یک تو چته...دو دیشب کوک رفتو منم کشون کشون//الکی//اوردمت گذاشتمت اینجا که تب کردیو اینا و خوبت کردمو خوابم برد پیشت خوابیدم.......سومن.........خخخخخخخخخخخخخفففففففففففففهههههههههههه....
+هوف خیالم راحت ش....
یعدفه لونا با بالشت منو محکم میزدو منم در میرفتم تا اینکه یه لحظه واستادمو اون افتاد روم ......فقط سه سانت باهم فاصله داشتیم....همونجا عاشقش شدم....اون چشا...اون لبا....اون موها و اون صورت گردش.....منو با خودش برد به دنیای پریا....کپی پریا بود....انگار فرشتم بود....
ازدید خودت//
فقط سه سانت باهم فاصله داشتیم.....که ....که تهیونگ اومد جلوترو فاصلمونو به صفر رسوند.....ضربان قلبم با نفسای داغش که به صورتم میخورد رفت بالا.....همون لحظه لبشو گذاشت رو لبم.....از تعجب چشام دیگه داشت در میومد از کاسه،،،
بعد ازم فاصله گرفتو اومد روم....به چشام نگاه میکرد...چقدر اون چشا اشنا بود.....پدرم بهم میگفت تو عشقت رو تو اون دنیا دیدی و همه چی از قبل اماده بوده*ی...یعنی ....اون تهیونگ بود....دوباره منو بوسید .....ایندفعه منم همراهیش میکردم.....رفته بودیم توحس که یه لحظه در باز شدو کوک با دهن باز بهمون نگاه میکرد//قالتون گذاشتم این پارت مثبت نیس😂💔//....فوری از هم فاصله گرفتیم
٪اممممم......من ....من....میرم...
+نهههههههههه......
٪باشه باشه😂
+توضیح میدم
٪باشه/نشستم کنارشون//خوب میشنوم😂👐
//ازدید کوک//
از خجالت هردوشون قرمز بودنو به زمین خیره بودن....که من بهشون گفتم توضیح بدن
_«تهیونگ»بزار بگم//همرو گفت😂👐💔/
دیگه نمیتونستم خندمو نگه دارم....
+جججججججججججعععععععععععععررررررررررررر😂😂😂😂😂😂😂😂😂
_اهههههه کوکککککک
٪ااااههههه چیش خنده داشت
+لونا مگه تو پری نیستی😂....اوه...
یادم نبود....نباید میگفتم.....واییییی.....گند زدم
+امممم.....چیزه....من دیه برم....امشب میبینمتون....
اهان یه توضیح بدم
اگه تهیونگ بفهمه لونا یه پریه....گرگش فعال میشه و کنترل دسته خودش نی
الان میگین خو چرا کوک اونجوری نشد....خوب کوک که عشق لونا نی...هس؟😂
و این کوک ماهم همه چیزو لو دادو در رف😂
تامام😂👐
#پست_جدید
۵۱.۸k
۱۶ دی ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.