رمان
#رمان
#عاشقانه
-رمانحوریهیسید
#پارت_هفتادوهفتم
خیلی حالم بد شد
بلند شدم رفتم توی اتاق
محمد هم همون جا زانوی غم بغلگرفت
توان دیدن غصه ی منو نداشت
یکمکهحالمجااومد
واونحالتشوکازمبرداشتهشد
از اتاق زدم بیرون
محمدنمازصبحمیخوند
منمبهنمازایستادم
محمدسریعبرگشتومنونگاهکرد
میخواینرررم؟
اگرحالتاینجوربدمیشهنمیرم
سلامتیتبرامازهمهچیزمهمتره!
-نهبرو،زنگبزنمامانموبهشبگوبیادقم
-باشه
زنگکهزد
ازتبسمیکهرویلبمحمداومدفهمیدممادرم
قبولکردهومیادپیشم
یهالحمدللهگفتمورفتمروتخت
محمداومدوکنارمنشست
موهامروازصورتمکنارزد
خواستحرفبزنهکهگوشیشزنگخورد
نگاهیبهصفحهیگوشیشکردم
-عهاینساعتعباسچرازنگزده؟
-شایدمادرتبهشگفتهبراشبلیطبگیره
-چراجوابنمیدی
-چرامیدم
-محمدددددد
زدهبسرت؟؟؟؟
روانیییی
زنباردارتومیخوایولکنیبریخودکشی؟؟؟
اولگفتیمیخوایبریقم
گفتیم باشه
خواهرموببریشهرغریبگفتیمباشه
حالامیخوایزنوبچتروولکنی
بریوسطیهمشتبیمار،کاشبیماربودن
جنازه یبیمار،اگربلاییسرتبیادچیکارمیکنی؟
عقلتوازدستدادی؟
چراحرفنمیزنی؟
-سلامعباس
ازاوضاعخبرنداریبخدا
یهماههبرمیگردم
بخدامنمبفکرشونم
اگرمنبگمنه،رفیقمبگهنه
پسکیبایدبره؟
-آخهزنتپابهماهه
اینهوجدانِتو؟
-زنمروسپردمبهحضرتزهرا
بهتریننگهدارندهخداهه
-آخه،استغغرالله...
پسمنوومعصومههممیایمپیشش
-قدمتونرویچشم
-کیمیری؟
-چندساعتدیگه
-وایازدستتومحمددد
-حلالمکن
-ایخدا،یهبلیطمیگیریمواسهفردا
یکم که گذشت دوباره زنگ زد
اینبار عصبی تر بود
محمددد بلیط نیست
همه ی پرواز ها ممنوع شدن
باید با ماشین بیام
ولی شهر قم قرنطینه ست!
یه رفیق دارم یه مدت تو قم زندگی میکرد
دعا کن پلاک ماشینش مال قم باشه
-هرچی خیره
نگرانی رو توی چهره ی محمد میدیدم
سعی کردم ، خودمو خوب نشون بدم
محمدجانمممم
-جانم
-قولبدههرشبزنگبزنی
-قولمیدمقولِقول
#بهقلم_هانیهباوی🌾🌸
⭕️#کپیباذکرمنبعونویسندهمجازمیباشد
#عاشقانه
-رمانحوریهیسید
#پارت_هفتادوهفتم
خیلی حالم بد شد
بلند شدم رفتم توی اتاق
محمد هم همون جا زانوی غم بغلگرفت
توان دیدن غصه ی منو نداشت
یکمکهحالمجااومد
واونحالتشوکازمبرداشتهشد
از اتاق زدم بیرون
محمدنمازصبحمیخوند
منمبهنمازایستادم
محمدسریعبرگشتومنونگاهکرد
میخواینرررم؟
اگرحالتاینجوربدمیشهنمیرم
سلامتیتبرامازهمهچیزمهمتره!
-نهبرو،زنگبزنمامانموبهشبگوبیادقم
-باشه
زنگکهزد
ازتبسمیکهرویلبمحمداومدفهمیدممادرم
قبولکردهومیادپیشم
یهالحمدللهگفتمورفتمروتخت
محمداومدوکنارمنشست
موهامروازصورتمکنارزد
خواستحرفبزنهکهگوشیشزنگخورد
نگاهیبهصفحهیگوشیشکردم
-عهاینساعتعباسچرازنگزده؟
-شایدمادرتبهشگفتهبراشبلیطبگیره
-چراجوابنمیدی
-چرامیدم
-محمدددددد
زدهبسرت؟؟؟؟
روانیییی
زنباردارتومیخوایولکنیبریخودکشی؟؟؟
اولگفتیمیخوایبریقم
گفتیم باشه
خواهرموببریشهرغریبگفتیمباشه
حالامیخوایزنوبچتروولکنی
بریوسطیهمشتبیمار،کاشبیماربودن
جنازه یبیمار،اگربلاییسرتبیادچیکارمیکنی؟
عقلتوازدستدادی؟
چراحرفنمیزنی؟
-سلامعباس
ازاوضاعخبرنداریبخدا
یهماههبرمیگردم
بخدامنمبفکرشونم
اگرمنبگمنه،رفیقمبگهنه
پسکیبایدبره؟
-آخهزنتپابهماهه
اینهوجدانِتو؟
-زنمروسپردمبهحضرتزهرا
بهتریننگهدارندهخداهه
-آخه،استغغرالله...
پسمنوومعصومههممیایمپیشش
-قدمتونرویچشم
-کیمیری؟
-چندساعتدیگه
-وایازدستتومحمددد
-حلالمکن
-ایخدا،یهبلیطمیگیریمواسهفردا
یکم که گذشت دوباره زنگ زد
اینبار عصبی تر بود
محمددد بلیط نیست
همه ی پرواز ها ممنوع شدن
باید با ماشین بیام
ولی شهر قم قرنطینه ست!
یه رفیق دارم یه مدت تو قم زندگی میکرد
دعا کن پلاک ماشینش مال قم باشه
-هرچی خیره
نگرانی رو توی چهره ی محمد میدیدم
سعی کردم ، خودمو خوب نشون بدم
محمدجانمممم
-جانم
-قولبدههرشبزنگبزنی
-قولمیدمقولِقول
#بهقلم_هانیهباوی🌾🌸
⭕️#کپیباذکرمنبعونویسندهمجازمیباشد
۲.۹k
۱۴ اسفند ۱۴۰۰
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.