کاوهء آهنگر (ویرایش 4)
کاوهء آهنگر (ویرایش 4)
__________________
«کاوه» (1) ، آهنگری بوده است که پس از خورانده شدنِ مغزِ دو فرزندش به مارهایِ روئیده بر کتفهایِ «ضحاک» (2) ، فرمانروایِ زمینزورگیرِ (اشغالگرِ) «ایران» ، خیزشی (قیامی) مردمی (ملی) را برپا کرد . او در روندِ این خیزشِ خود ، بهمراهِ پیروانش به کوه دماوند رفت ، و در آنجا با «فریدون پسر آبتین و فرانک» (3) دیدار کرد ؛ و از او درخواست کرد که ، فرپیشهء (مقام) پادشاهیِ «ایران» را بپذیرد (1).
«فریدون» ، این درخواستِ «کاوه» را پذیرفت و سپس با هماندیشی (مشورت) کردن با «کاوه» ، برنامهء (نقشهء) جنگی خود را ، نوشت . این دو که رَهگُزیده بودند (تصمیم گرفته بودند) «ضحاک» را نابود کنند ؛ دریافتند که مردم شهرها و روستاهای نزدیک کاخ ضحاک ، باید همگاهانه (همزمان) ، تازش خود بسویِ کاخ «ضحاک» را آغاز کنند (4) . پس راهکاری را برگزیدند ، و آنرا تنها به آگاهی فرماندهان شهرها و روستاها رساندند ، بگونهای که حتی مردم این روستاها و شهرها ، نتوانستند از ریزهکاریهایِ (جزئیاتِ) این راهکار ، آگاه شوند (4).
این راهکار این بود که : «با فرا رسیدنِ گاهِ (زمانِ) تازش ، کاوه و فریدون ، در جایگاهِ خود ، آتش بسیار بزرگی را برپا کنند ، تا شهرها و روستاهای آن نزدیکیها ، با دیدن این آتش ، دریابند که گاهِ (زمانِ) تازشِ همگاهانه (همزمان) فرا رسیده است» (4) . برپایهء این راهکار ، هریک از فرماندهان شهرها و روستاها باید ، روزها پیش از آغاز تازش ، در بلندترین جایِ پیرامونیِ (اطرافِ) شهر یا روستای خود ، با یک پنهانکاری بسیار سخت (شدید) ، کُپهء بزرگی از هیزم را آماده میکردند ، بگونهای که حتی مردم نیز ، از برپا شدن این کِپههای هیزم آگاه نشوند (4) . بر پایهء این راهکار ، نزدیکترین روستا یا شهر به جایگاهِ فرماندهی ، می باید که با دیدن آتشِ «کاوه و فریدون» ، کُپهء هیزم خود را آتش بزند ، و به پیدرپیگی (بترتیب) ، روستاها و شهرهای نزدیک به خود را از فرارسیدنِ گاه (زمان) تازش ، آگاه سازند (4) . به همین روش ، همهء شهرها و روستاهای نزدیک کاخ ضحاک ، همگاهانه بسوی کاخ ضحاک تاختند ، و او را نابود کردند ؛ و همهء زمینزورگیران (اشغالگران) را از «ایران» بیرون کردند ، و فرمانروائیِ ایرانیان بر «ایران» را از دشمنانشان ، پس گرفتند (4).
پس از بدست آمدن پیروزی بر ضحاک ، فریدون ، «روز آبان از ماه بهمن» (دهم بهمن) را به سرنام (به عنوان) روز جشنِ این پیروزی برگزید ؛ و پایه گزارد (مقرر کرد) که همه ساله در این روز ، همهء مردم ایران ، در بیرونِ روستا یا شهرِ خود ، آتش بزرگی را برپا کنند ، و پیروزی بر «ضحاک مار به دوش» را جشن بگیرند ؛ و آنرا «جشنِ سده» (4) نامید . در پایان ، باید بیافزایم که : «این روشِ آگاهیرسانی با روشن کردنِ آتش» را باید «یکی از نخستین سامانههایِ (سیستمهایِ) پیامرسانی» جهان نامگذاری کرد . همچنین باید بگویم که چکیدهء این داستان را ابوریحان بیرونی در دو نوشتارِ (کتابِ) خود بنامهایِ «التفهیم» و «آثارالباقیه» ، آورده است (1).
رونهیدنی (قابلِ توجه) است که «کاوه» ، در راهِ رسیدن به دژِ «فریدون» ، پیشبندِ چرمیِ خود را بر سر یک نیزه بست ؛ و آنرا نمادِ سپاهِ خود گرداند ، و «فریدون» هم ، آنرا بهسرنامِ (بعنوانِ) پرچمِ «ایران» پذیرفت و به آن ، نامِ «درفش کاویانی» (5) را داد (1) . این پرچم سپس ، در هنگامهء (دورهء) «شاهنشاهیِ ساسانیان» (6) ، با سنگهایِ گرانبها آرایش شد ، و برای صدها سال نماد فرمانروائیِ (حکومتِ) «ایرانِ ساسانی» شد ؛ تا اینکه پس از شکست ساسانیان از عربها در «جنگِ قادسیه» (7) در سالِ 636 زادروزی (میلادی) ، «درفشِ کاویانی» بدستِ عربهایِ زمینزورگیر (اشغالگر) افتاد ، و سنگهایِ گرانبهایِ آن تاراج شد (5).
(1) https://en.wikipedia.org/wiki/Kaveh_the_Blacksmith
(2) https://en.wikipedia.org/wiki/Zahhak
(3) https://en.wikipedia.org/wiki/Fereydun
(4) https://en.wikipedia.org/wiki/Sadeh
(5) https://en.wikipedia.org/wiki/Derafsh_Kaviani
(6) https://en.wikipedia.org/wiki/Sasanian_Empire
(7) https://wisgoon.com/pin/31156302/
__________________
«کاوه» (1) ، آهنگری بوده است که پس از خورانده شدنِ مغزِ دو فرزندش به مارهایِ روئیده بر کتفهایِ «ضحاک» (2) ، فرمانروایِ زمینزورگیرِ (اشغالگرِ) «ایران» ، خیزشی (قیامی) مردمی (ملی) را برپا کرد . او در روندِ این خیزشِ خود ، بهمراهِ پیروانش به کوه دماوند رفت ، و در آنجا با «فریدون پسر آبتین و فرانک» (3) دیدار کرد ؛ و از او درخواست کرد که ، فرپیشهء (مقام) پادشاهیِ «ایران» را بپذیرد (1).
«فریدون» ، این درخواستِ «کاوه» را پذیرفت و سپس با هماندیشی (مشورت) کردن با «کاوه» ، برنامهء (نقشهء) جنگی خود را ، نوشت . این دو که رَهگُزیده بودند (تصمیم گرفته بودند) «ضحاک» را نابود کنند ؛ دریافتند که مردم شهرها و روستاهای نزدیک کاخ ضحاک ، باید همگاهانه (همزمان) ، تازش خود بسویِ کاخ «ضحاک» را آغاز کنند (4) . پس راهکاری را برگزیدند ، و آنرا تنها به آگاهی فرماندهان شهرها و روستاها رساندند ، بگونهای که حتی مردم این روستاها و شهرها ، نتوانستند از ریزهکاریهایِ (جزئیاتِ) این راهکار ، آگاه شوند (4).
این راهکار این بود که : «با فرا رسیدنِ گاهِ (زمانِ) تازش ، کاوه و فریدون ، در جایگاهِ خود ، آتش بسیار بزرگی را برپا کنند ، تا شهرها و روستاهای آن نزدیکیها ، با دیدن این آتش ، دریابند که گاهِ (زمانِ) تازشِ همگاهانه (همزمان) فرا رسیده است» (4) . برپایهء این راهکار ، هریک از فرماندهان شهرها و روستاها باید ، روزها پیش از آغاز تازش ، در بلندترین جایِ پیرامونیِ (اطرافِ) شهر یا روستای خود ، با یک پنهانکاری بسیار سخت (شدید) ، کُپهء بزرگی از هیزم را آماده میکردند ، بگونهای که حتی مردم نیز ، از برپا شدن این کِپههای هیزم آگاه نشوند (4) . بر پایهء این راهکار ، نزدیکترین روستا یا شهر به جایگاهِ فرماندهی ، می باید که با دیدن آتشِ «کاوه و فریدون» ، کُپهء هیزم خود را آتش بزند ، و به پیدرپیگی (بترتیب) ، روستاها و شهرهای نزدیک به خود را از فرارسیدنِ گاه (زمان) تازش ، آگاه سازند (4) . به همین روش ، همهء شهرها و روستاهای نزدیک کاخ ضحاک ، همگاهانه بسوی کاخ ضحاک تاختند ، و او را نابود کردند ؛ و همهء زمینزورگیران (اشغالگران) را از «ایران» بیرون کردند ، و فرمانروائیِ ایرانیان بر «ایران» را از دشمنانشان ، پس گرفتند (4).
پس از بدست آمدن پیروزی بر ضحاک ، فریدون ، «روز آبان از ماه بهمن» (دهم بهمن) را به سرنام (به عنوان) روز جشنِ این پیروزی برگزید ؛ و پایه گزارد (مقرر کرد) که همه ساله در این روز ، همهء مردم ایران ، در بیرونِ روستا یا شهرِ خود ، آتش بزرگی را برپا کنند ، و پیروزی بر «ضحاک مار به دوش» را جشن بگیرند ؛ و آنرا «جشنِ سده» (4) نامید . در پایان ، باید بیافزایم که : «این روشِ آگاهیرسانی با روشن کردنِ آتش» را باید «یکی از نخستین سامانههایِ (سیستمهایِ) پیامرسانی» جهان نامگذاری کرد . همچنین باید بگویم که چکیدهء این داستان را ابوریحان بیرونی در دو نوشتارِ (کتابِ) خود بنامهایِ «التفهیم» و «آثارالباقیه» ، آورده است (1).
رونهیدنی (قابلِ توجه) است که «کاوه» ، در راهِ رسیدن به دژِ «فریدون» ، پیشبندِ چرمیِ خود را بر سر یک نیزه بست ؛ و آنرا نمادِ سپاهِ خود گرداند ، و «فریدون» هم ، آنرا بهسرنامِ (بعنوانِ) پرچمِ «ایران» پذیرفت و به آن ، نامِ «درفش کاویانی» (5) را داد (1) . این پرچم سپس ، در هنگامهء (دورهء) «شاهنشاهیِ ساسانیان» (6) ، با سنگهایِ گرانبها آرایش شد ، و برای صدها سال نماد فرمانروائیِ (حکومتِ) «ایرانِ ساسانی» شد ؛ تا اینکه پس از شکست ساسانیان از عربها در «جنگِ قادسیه» (7) در سالِ 636 زادروزی (میلادی) ، «درفشِ کاویانی» بدستِ عربهایِ زمینزورگیر (اشغالگر) افتاد ، و سنگهایِ گرانبهایِ آن تاراج شد (5).
(1) https://en.wikipedia.org/wiki/Kaveh_the_Blacksmith
(2) https://en.wikipedia.org/wiki/Zahhak
(3) https://en.wikipedia.org/wiki/Fereydun
(4) https://en.wikipedia.org/wiki/Sadeh
(5) https://en.wikipedia.org/wiki/Derafsh_Kaviani
(6) https://en.wikipedia.org/wiki/Sasanian_Empire
(7) https://wisgoon.com/pin/31156302/
۶.۰k
۱۹ مهر ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.