به بهانه ی روز مادر!
به بهانه ی روز مادر!
جوک میسازیم.آنقدر تکرار میکنیم تا خوده دختران سرزمینم باورکنند و خودشان برعلیه استعداشان برعلیه فهمشان برعلیه دلسوزیشان .برعلیه عفتشان و.... جوکهایمان را قبول کنند و به دیگران ارسال کنند .
و بعد از به باور رساندنه دختران به نداشتنه فهم .درک .شعور ،نجابت و استعداد ....
خواهانه رعایت نجابت و درک مادر و همسر فهیم و با وفا بودن ...در وجودشان هستیم
"مورد داشتیم دختره فلان کار احمقانه را کرد.بعد راننده ی تاکسی /بقال/قصاب از خنده دیوانه شد و دیوار را گاز زد و..."
برای روز زن و روز مادر... دکلمه نمی کنم. شعر نمی گویم. تنها یک چیز می خواهم. لطفا به زنان احترام بگذارید! درک کنید که متن ادبی ارزشی ندارد وقتی هر روز برای دیگران لطیفه های جنسیت زده "مورد داشتیم دختره" می فرستیم و به مادرمان که روزی "همین دختره" بوده توهین می کنیم. متن ادبی ارزشی ندارد وقتی به تمام دختران سرزمین مان که مادران فردا هستند برچسب "خنگی و کودنی" می زنیم. متن ادبی ارزشی ندارد وقتی رانندگی زنان را تمسخر می کنیم (آن هم درحالی که طبق آمار 99% تصادفات مرگبار اتومبیل مربوط به آقایان است نه زنان!!) متن ادبی ارزشی ندارد وقتی فکر می کنیم می توان در غالب شوخی در فضای مجازی و غیرمجازی خزعبلات پراکنی کنیم و لایک بزنیم و بخندیم و این گونه تفکرات اشتباه را تایید کنیم.و این گونه به چرخه ی حماقت کمک کنیم.متن ادبی ارزشی ندارد اگر تنها از طعم و بوی غذا و این چیزها یاد نوستالژی مادر و مادربزرگمان بیفتیم. متن ادبی ارزش ندارد اگر هرگز فکر نکنیم که فداکاری های بی حد و حصر بسیاری از مادران انتخاب خودشان نبوده، بلکه جامعه با گرفتن سهمشان از زندگی انتخاب دیگری برایشان باقی نگذاشته. چه بسیار مادربزرگ هایی که با استعدادهای فراوان به دنیا آمدند و از دنیا رفتند و هرگز نفهمیدند. زیرا زندگی چیزی جز شستن لباس و غذا گذاشتن جلوی شوهر راهی برایشان نگذاشته بود. به جای نوستالژی بازی پر از لذت از بوی غذای مادر و مادربزرگ و خاله و... به این فکر کنیم که چقدررر فرهنگ و جامعه ی ما به آن ها بدهکار است!
چه بسیار مادرانی که می توانستند نویسنده/مدیر و ...شوند و نشدند زیرا جامعه نخواست، شوهر نخواست،پدر نخواست... چه بسیار گناهکاریم که دامن زدیم به این نخواستن. خوشحال بودیم از خانه داری مادرمان. غمگین شدیم و غر زدیم از شاغل بودن مادرمان. چه بسیار گناهکاریم که تنها از دستپخت غذایش تعریف کردیم و نه از ترفیع شغلش. چه گناهکاریم که با تعریف و تمجیدهای خودخواهانه مان از نقش های سنتی که جامعه برای مادرانمان رقم زده و تحمیل کرده، دهانشان را بستیم و نگذاشتیم خودشان باشند....
برای روز مادر، روز زن... من شعر نمی گوئیم! عذرخواهی می کنم! مادران سرزمینم! معذرت می خواهیم که نادان و خودخواه بودیم. دختران سرزمینم! معذرت می خواهیم که همه چیز را شوخی گرفتیم و اعتماد به نفس را در شما کشتیم... فرزندان آینده ی وطنم، معذرت می خواهیم که خواستیم مادران شما (دختران نوجوان امروز) نادان بار بیایند تا ضعف های بی حد و حصر خودمان را بپوشانیم... من برای شما شعر نمی گویم. بلکه بر فرهنگ و تفکر خودم مرثیه می سرایم و خود را اصلاح می کنم....
جوک میسازیم.آنقدر تکرار میکنیم تا خوده دختران سرزمینم باورکنند و خودشان برعلیه استعداشان برعلیه فهمشان برعلیه دلسوزیشان .برعلیه عفتشان و.... جوکهایمان را قبول کنند و به دیگران ارسال کنند .
و بعد از به باور رساندنه دختران به نداشتنه فهم .درک .شعور ،نجابت و استعداد ....
خواهانه رعایت نجابت و درک مادر و همسر فهیم و با وفا بودن ...در وجودشان هستیم
"مورد داشتیم دختره فلان کار احمقانه را کرد.بعد راننده ی تاکسی /بقال/قصاب از خنده دیوانه شد و دیوار را گاز زد و..."
برای روز زن و روز مادر... دکلمه نمی کنم. شعر نمی گویم. تنها یک چیز می خواهم. لطفا به زنان احترام بگذارید! درک کنید که متن ادبی ارزشی ندارد وقتی هر روز برای دیگران لطیفه های جنسیت زده "مورد داشتیم دختره" می فرستیم و به مادرمان که روزی "همین دختره" بوده توهین می کنیم. متن ادبی ارزشی ندارد وقتی به تمام دختران سرزمین مان که مادران فردا هستند برچسب "خنگی و کودنی" می زنیم. متن ادبی ارزشی ندارد وقتی رانندگی زنان را تمسخر می کنیم (آن هم درحالی که طبق آمار 99% تصادفات مرگبار اتومبیل مربوط به آقایان است نه زنان!!) متن ادبی ارزشی ندارد وقتی فکر می کنیم می توان در غالب شوخی در فضای مجازی و غیرمجازی خزعبلات پراکنی کنیم و لایک بزنیم و بخندیم و این گونه تفکرات اشتباه را تایید کنیم.و این گونه به چرخه ی حماقت کمک کنیم.متن ادبی ارزشی ندارد اگر تنها از طعم و بوی غذا و این چیزها یاد نوستالژی مادر و مادربزرگمان بیفتیم. متن ادبی ارزش ندارد اگر هرگز فکر نکنیم که فداکاری های بی حد و حصر بسیاری از مادران انتخاب خودشان نبوده، بلکه جامعه با گرفتن سهمشان از زندگی انتخاب دیگری برایشان باقی نگذاشته. چه بسیار مادربزرگ هایی که با استعدادهای فراوان به دنیا آمدند و از دنیا رفتند و هرگز نفهمیدند. زیرا زندگی چیزی جز شستن لباس و غذا گذاشتن جلوی شوهر راهی برایشان نگذاشته بود. به جای نوستالژی بازی پر از لذت از بوی غذای مادر و مادربزرگ و خاله و... به این فکر کنیم که چقدررر فرهنگ و جامعه ی ما به آن ها بدهکار است!
چه بسیار مادرانی که می توانستند نویسنده/مدیر و ...شوند و نشدند زیرا جامعه نخواست، شوهر نخواست،پدر نخواست... چه بسیار گناهکاریم که دامن زدیم به این نخواستن. خوشحال بودیم از خانه داری مادرمان. غمگین شدیم و غر زدیم از شاغل بودن مادرمان. چه بسیار گناهکاریم که تنها از دستپخت غذایش تعریف کردیم و نه از ترفیع شغلش. چه گناهکاریم که با تعریف و تمجیدهای خودخواهانه مان از نقش های سنتی که جامعه برای مادرانمان رقم زده و تحمیل کرده، دهانشان را بستیم و نگذاشتیم خودشان باشند....
برای روز مادر، روز زن... من شعر نمی گوئیم! عذرخواهی می کنم! مادران سرزمینم! معذرت می خواهیم که نادان و خودخواه بودیم. دختران سرزمینم! معذرت می خواهیم که همه چیز را شوخی گرفتیم و اعتماد به نفس را در شما کشتیم... فرزندان آینده ی وطنم، معذرت می خواهیم که خواستیم مادران شما (دختران نوجوان امروز) نادان بار بیایند تا ضعف های بی حد و حصر خودمان را بپوشانیم... من برای شما شعر نمی گویم. بلکه بر فرهنگ و تفکر خودم مرثیه می سرایم و خود را اصلاح می کنم....
۳.۳k
۱۲ فروردین ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.