به او بگویید درحوالی من همه چیز خوب است! پاییز دوباره حاک
به او بگویید درحوالی من همه چیز خوب است! پاییز دوباره حاکم شهرشده، باران حریصانه تن خیابان را بوسه میزند و فریاد حسادت آسمان تن درختان را میلرزاند. باد در موهایم جولان میدهد و من هنوز بیرحمانه چشمانم را روی دلتنگی چتر می بندم و تنم را به لمس آغوش باران می سپارم؛ به او بگویید در حوالی من هیچ چیز تغییر نکرده!
هنوز هم عصرها سرود پرندگان، ملودی غمگین آخرین سکانس خورشید میشود و من زیر همان نیمکت همیشگی اثبات جمله "هرآمدنی رفتنی دارد "را به نظاره می نگرم.
هنوز هم شبها پنجره ام به روی ستارگان بازاست و صبحها با نوازش نسیم به خورشید صبح بخیر می گویم! به او بگویید من هنوز همانم شاید اندکی قویتر.
هنوز هم عصرها سرود پرندگان، ملودی غمگین آخرین سکانس خورشید میشود و من زیر همان نیمکت همیشگی اثبات جمله "هرآمدنی رفتنی دارد "را به نظاره می نگرم.
هنوز هم شبها پنجره ام به روی ستارگان بازاست و صبحها با نوازش نسیم به خورشید صبح بخیر می گویم! به او بگویید من هنوز همانم شاید اندکی قویتر.
۱.۵k
۲۰ آبان ۱۳۹۷
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.