☆تک پارتی☆
☆تک پارتی☆
☆وقتی میخواستی ازش طلاق بگیری ولی هنوز دوستش داری☆
ا.ت توی خونه تنها بود و غذا درست میکرد و دخترش از مدرسه اومد بهش گفت 👇🏻
امیلی: مامانیی
ا.ت: سلاممم عشق مامانی خوبی؟
امیلی: خوبم غذا چی داریم؟
ا.ت: دوکبوکی
امیلی: اخ جون 😍
ا.ت: خیله خب برو لباستو عوض کن تا میز رو اماده کنم
امیلی: باشه مامان
ا.ت: افرین دختر قشنگم
امیلی:(رفت)
ا.ت با ناراحتی میز رو میخواست حاضر کنه که تلفنش زنگ خورد دید مامانشه جواب داد👇🏻
ا.ت: الو
مامان: الو دخترم جیمین نیومد؟
ا.ت: نه. . .
مامان: این شوهرت چرا برات وقت نمیزاره!
ا.ت: نمیدونم. . .
مامان: بهش زنگ زدی؟
ا.ت: اره ولی جواب نمیده. . .
مامان: ای خدا
ا.ت: مامان من برم ناهار رو حاضر کنم
مامان: باشه عزیزم مواظب خودت باش
ا.ت: بای (قطع کرد)
امیلی: مامان بابایی کجاست؟
ا.ت: بابایی رفت سره کار
جیمین: من اومدم
امیلی: سلامممم بابایی (پرید بغلش)
جیمین: سلام دختر قشنگممم (لپشو بوسید)
ا.ت: سلام. . .
جیمین: سلام خوبی عزیزم؟
ا.ت: خوبم تو خوبی. . .
جیمین: خوبم
ا.ت: خیله خب بریم غذا بخوریم
جیمین _ امیلی: اوکی
"شب شد"
شب شد جیمین و ا.ت دعوا کردن
که ا.ت گفت 👇🏻
ا.ت: من ازت طلاق میگیرممم
جیمین: خیله خب باشهههه (عصبی)
جیمین و ا.ت رفتن طلاق بگیرن که راننده وایساد و جیمین دسته ا.ت رو گرفت و بردش یه جایی که کسی نبینتش و ا.ت رو چسبوند به دیوار که ا.ت گفت👇🏻
ا.ت: چیکار میکنی ولم کن!
جیمین: بیب من ازت طلاق نمیگیرممم
ا.ت: باید بگیرییی
جیمین: گفتم من طلاقققق نمیگیرممم (داد)
ا.ت:(ترس)
جیمین: بیب من دوست دارم
ا.ت: پس چرا هروز از من فرار میکنی شبا میای خونه بغلم نمیخوابی؟
جیمین: فکر کردم شوهر خوبی برات نمیشم
ا.ت:(اشک ریخت)
جیمین: بیبی ببخشید (ازش لب گرفت)
☆درخواستی دارین بگید☆
#تک_پارتی #اسمات #سنایور #بی_تی_اس
☆وقتی میخواستی ازش طلاق بگیری ولی هنوز دوستش داری☆
ا.ت توی خونه تنها بود و غذا درست میکرد و دخترش از مدرسه اومد بهش گفت 👇🏻
امیلی: مامانیی
ا.ت: سلاممم عشق مامانی خوبی؟
امیلی: خوبم غذا چی داریم؟
ا.ت: دوکبوکی
امیلی: اخ جون 😍
ا.ت: خیله خب برو لباستو عوض کن تا میز رو اماده کنم
امیلی: باشه مامان
ا.ت: افرین دختر قشنگم
امیلی:(رفت)
ا.ت با ناراحتی میز رو میخواست حاضر کنه که تلفنش زنگ خورد دید مامانشه جواب داد👇🏻
ا.ت: الو
مامان: الو دخترم جیمین نیومد؟
ا.ت: نه. . .
مامان: این شوهرت چرا برات وقت نمیزاره!
ا.ت: نمیدونم. . .
مامان: بهش زنگ زدی؟
ا.ت: اره ولی جواب نمیده. . .
مامان: ای خدا
ا.ت: مامان من برم ناهار رو حاضر کنم
مامان: باشه عزیزم مواظب خودت باش
ا.ت: بای (قطع کرد)
امیلی: مامان بابایی کجاست؟
ا.ت: بابایی رفت سره کار
جیمین: من اومدم
امیلی: سلامممم بابایی (پرید بغلش)
جیمین: سلام دختر قشنگممم (لپشو بوسید)
ا.ت: سلام. . .
جیمین: سلام خوبی عزیزم؟
ا.ت: خوبم تو خوبی. . .
جیمین: خوبم
ا.ت: خیله خب بریم غذا بخوریم
جیمین _ امیلی: اوکی
"شب شد"
شب شد جیمین و ا.ت دعوا کردن
که ا.ت گفت 👇🏻
ا.ت: من ازت طلاق میگیرممم
جیمین: خیله خب باشهههه (عصبی)
جیمین و ا.ت رفتن طلاق بگیرن که راننده وایساد و جیمین دسته ا.ت رو گرفت و بردش یه جایی که کسی نبینتش و ا.ت رو چسبوند به دیوار که ا.ت گفت👇🏻
ا.ت: چیکار میکنی ولم کن!
جیمین: بیب من ازت طلاق نمیگیرممم
ا.ت: باید بگیرییی
جیمین: گفتم من طلاقققق نمیگیرممم (داد)
ا.ت:(ترس)
جیمین: بیب من دوست دارم
ا.ت: پس چرا هروز از من فرار میکنی شبا میای خونه بغلم نمیخوابی؟
جیمین: فکر کردم شوهر خوبی برات نمیشم
ا.ت:(اشک ریخت)
جیمین: بیبی ببخشید (ازش لب گرفت)
☆درخواستی دارین بگید☆
#تک_پارتی #اسمات #سنایور #بی_تی_اس
۶۴۵
۰۱ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.